***
پيرى دگر كه خاطرهاش دلجوست
وين محفل بزرگ، بنامِ اوست
پيرى كه بود، منظرهاى از نور
رمزى ز عشق و پنجرهاى از نور
گُل، جلوهاى ز عطرِ كلام اوست
گُلپايگان، شكُفته بِنام اوست
پيرى كه استوانه تقوا بود
روشنترين نشانه تقوا بود
چشم دل از دعاى شبش بيدار
باغِ شب از تهجّدِ او پُربار
او بلبلى ز باغِ شهيدان بود
خونين جگر ز داغ شهيدان بود
او بود از تعلقِ غير آزاد
جانش چون مَشربِ عُرفا آباد