بيرق غم بر سر كاشانههاست
بوسه زنجير زخم شانههاست
فقه فرياد يتيمى مىزند
كلمينى يا كليمى مىزند
هين تسلّى از غم پيرش دهيد
هر كه اشكى ريخت زنجيرش دهيد
آه و هقهق، اشك و حسرت، سوز گشت
هجرت اين پير، طاقتسوز گشت
آه عرض نوحه نزد ماه برد
عرض حالى پيش «ثار اللّه» برد
هر كه عاشق شد «حسينى» مىشود
تسليت گوى «خمينى» مىشود
شب سيه پوشيده، گريان مىرويم
خستهدل سوى «جماران» مىرويم
در جماران جاى پاى نايب است
«جمكران» مانده است «مهدى» (عليه السّلام) غايب است