از نواى جانگداز و سوز آه اهل درد
خامه شد خونبار و آتش دامنِ دفتر گرفت
بَسكه جانكاه است و طاقتسوز اين سوگعظيم
اشك اهل درد، رنگ لاله احمر گرفت
در رثاى غم فزاى آن فقيه اهل بيت
از كران تا بيكران جا در دل آذر گرفت
آنكه در باغ بلى نخل ولا مىپروريد
با رضاى حق مكان در گلشنى ديگر گرفت
گرچه نور علم را هرگز نمىباشد زوال
عاقبت پيك اجل دامان آن سرور گرفت
ديده دل از جهان بگرفت ليك آن جان پاك
جا به چشم اهل معنى چون مه انور گرفت
شد نه تنها عالَم اسلام زين غم سوگوار
در جنان بزم عزا صديقه اطهر (عليها السّلام) گرفت
روز اهل معرفت شد تيرهتر از شام تار
چون به خاك تيره جا آن فحل دانشور گرفت