سرو بستان زهراى اطهر
زان همه يادگار و نشانى
روز و شب بود در بحث و تدريس
كو نَبُد فارغ از كار، آنى
گشت آسوده از رنج دنيا
رفت سوى خدا ميهمانى
با سعادت ز دنيا برون رفت
جُست در قرب حق آشيانى
در فراقش «على» خسته جان است
چون ز كف داده روح و روانى
اى امام زمان روى بنما
شيعيان را نمانده توانى
جز تو ما را نباشد معينى
جز تو نبود دگر پشتبانى