نام کتاب : آهی سوزان بر مزار شهیدان (ترجمه اللهوف) نویسنده : سید بن طاووس جلد : 1 صفحه : 169
و عثمان بداد و حقّ قضاوت فرمايد ولى تو حال پدرت و خودت و يزيد
و پدرش را از من بپرس، ابن زياد گفت: بخدا ديگر پرسشى از تو نكنم تا شربت ناگوار
مرگ را جرعه جرعه بنوشى، عبد اللَّه بن عفيف گفت:
سپاس خداى را كه
پروردگار جهانيان است من پيش از آنكه مادر تو را بزايد از خداوند، پروردگار خود
خواسته بودم كه شهادت را روزى من گرداند و خواسته بودم كه اين شهادت با دست
ملعونترين خلق و مبغوضترين آنان در نزد خداوند انجام پذيرد همين كه چشمم از دست
برفت از شهادت مأيوس شدم و الآن سپاس خدائى را كه پس از نااميدى شهادت را بر من
روزى فرمود و مستجاب شدن دعائى را كه از دير زمان نموده بودم بمن شناساند ابن زياد
گفت: گردنش را بزنيد، گردنش را زدند و در سبخه بدارش آويختند راوى گفت: عبيد
اللَّه بن زياد بيزيد نامه نوشت و خبر كشته شدن حسين و جريان اهل و عيالش را گزارش
داد و رونوشت نامه را بعمرو بن سعيد بن عاص كه فرماندار مدينه بود فرستاد، امّا
عمرو همين كه خبر باو رسيد
نام کتاب : آهی سوزان بر مزار شهیدان (ترجمه اللهوف) نویسنده : سید بن طاووس جلد : 1 صفحه : 169