نام کتاب : لهوف ت میر ابو طالبی نویسنده : سید بن طاووس جلد : 1 صفحه : 194
اين دين شما چه دينى است؟! بعد به يزيد گفت: ماجراى كليساى
حافر را شنيدهاى؟
يزيد: بگوى تا بشنوم.
سفير: همانا بين عمان و
چين دريايى است كه مسافتش شش ماه راه است، در آن هيچ آبادى نيست مگر شهرى در وسط
دريا كه طولش هشتاد فرسخ در عرض هشتاد فرسخ بوده كه بر گستره زمين شهرى بدين بزرگى
نيست از آن جا كه كافور و ياقوت صادر مىگردد، درختانش عود و عنبر است، و آن شهر
در دست مسيحيان است و پادشاهش هم مسيحى است. در آن شهر كليساهاى فراوانى هست، و
بزرگترين كليسا، كليساى حافر مىباشد. در محراب آن حقهاى طلايى آويزان است و در
آن جاى سمى مىباشد كه مىگويند: آن جاى سم خر عيسى است كه بر آن سوار مىشد، و
اطراف حقّه را به طلا و ديبا آراستهاند، در هر سال جمعيت انبوه نصارى به زيارتش
رفته و طوافش نموده و آن را بوسيده در بارگاهش حوائج خود را از خداى تعالى
مىطلبند، اين شأن و رسم آنها به سم خر عيسى است كه به زعم آنان جاى سم خرى است كه
پيامبرشان عيسى بر آن سوار مىشد، و شما فرزند دخت پيامبرتان را مىكشيد، خدا بركت
را در شما و در دين شما قرار ندهاد.
يزيد عنيد گفت: اين
نصرانى را بكشيد تا در كشورش ما را رسوا نكند.
نصرانى چون اين را احساس
را كرد گفت: آيا اراده كشتنم را دارى؟
يزيد: آرى.
نصرانى: بدان كه ديشب
پيامبرتان را در خواب ديدم كه فرمود: اى نصرانى تو اهل بهشتى، از سخنش به شگفت
درآمدم، و اكنون: اشهد ان لا اله الّا اللَّه و أنّ محمّدا رسول اللَّه. و آن گه
به سوى رأس حسين جهيد و به سينه چسبانيد و شروع ببوسيدن آن كرد و همى ببوسيدش تا به
شهادت رسيد.
گويد: زين العابدين 7 در دمشق روزى در بازار دمشق مىرفت كه منهال بن
نام کتاب : لهوف ت میر ابو طالبی نویسنده : سید بن طاووس جلد : 1 صفحه : 194