نام کتاب : کشف الیقین ت آژیر نویسنده : علامه حلی جلد : 1 صفحه : 439
مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ[1]- ابن عبّاس[2]- مىگويد:
از پيامبر 6 شنيدم كه مىفرمود: خداوند به من پنج چيز داد و به على پنج چيز، به
من جوامع الكلم (سخنان جامع و پر معنى) داد و به على جوامع العلم (مجموعه دانش)،
به من نبوّت و به على وصايت داد، به من كوثر و به على سلسبيل ارمغان كرد، به من
وحى فرستاد و به على الهام، مرا به سوى خود به معراج برد و براى او درهاى آسمان و
حجابها را گشود تا جايى كه او مرا ديد و من او را ديدم و سپس پيامبر 6 گريست.
عرض كردم: پدر و مادرم فدايت باد چرا مىگريى؟ فرمود: اى ابن عبّاس! نخستين
كلمهاى كه خداوند به وسيله آن با من سخن گفت اين بود كه فرمود:
اى محمّد! به زير خود
بنگر. و ديدم كه حجابها دريده شدهاند و درهاى آسمان را ديدم كه گشوده شده است، و
على را ديدم كه به سوى من سر مىافرازد، پس خدا با من سخن گفت و من نيز با او سخن
گفتم. عرض كردم: يا رسول اللَّه! خداوند به تو چه گفت؟ گفت:
به من فرمود: اى محمّد!
على را وصىّ تو قرار دادم [و وزير تو و خليفه پس از تو]، پس اين را به آگاهى او
برسان كه صدايت را مىشنود، و من آن را در حالى به آگاهى على رساندم كه در حضور
خداوند سبحان بودم، و على پاسخ داد: مىپذيرم و فرمان مىبرم. خداوند به فرشتگان
دستور داد بر او درود فرستند و آنها نيز چنين كردند. [و حضرت (ع) پاسخ درود آنها
را داد]، و فرشتگان را ديدم كه به هم مژده مىدادند، و به گروهى از آنها گذر
نكردم مگر آن كه به من تبريك مىگفتند و اظهار مىداشتند: اى محمّد! سوگند به
خدايى كه تو را به حق برانگيخت اين كه خداوند پسر عمويت را جانشين تو قرار داد در
دل همه فرشتگان سرور افكنده است. من حاملان عرش را ديدم كه سر به زير انداخته
بودند، علّت را از جبرئيل (ع) جويا شدم و او در پاسخ گفت: آنها از خداوند اجازه
مىخواهند بدو نظر كنند و خداوند هم به آنها اجازه داد. پس چون فرود آمدم من او
را از ماجرا آگاه مىساختم و او مرا آگاه مىساخت. آن گاه دانستم پاى بر جايى
ننهادهام مگر آن كه بر على معلوم بوده است. ابن عبّاس مىگويد: عرض كردم: يا رسول
اللَّه! مرا توصيهاى كن. فرمود:
[1] شعراء/ 227، و ستمكاران به زودى خواهند دانست
به چه مكانى بازمىگردند.