عميق به إسلام كشانيده مىشدند و از سوى ديگر قسمتى از
عبارتهاى قرآن داراى قافيههاى شعرى بود، دشمنان إسلام پيامبر خدا 6 را متهم به شاعرى و جنون كردند كه (العياذ باللّه) از روى خواب و خيال
و جنون حرف مىزند[1].
آنانكه از رشد فكرى براى
مردم وحشت داشتند،
آنانكه منافع خود را با
بعثت پيامبر 6 در خطر مىديدند،
و آنانكه از شعور مردم
به تنگ آمده بودند، محمد 6 را به جنون، جادو و شعر متهم
ساختند!!
منظور آنان انتقاد از
شعر و شاعرى نبود بلكه مىخواستند بگويند محمّد 6 با خداى
جهان ارتباط ندارد. او طبع بخصوصى دارد كه به هنگام لزوم مطلبها را مثل شاعران به
هم مىبافد!!
شعر و محمّد 6
آنجا كه عظمت محمّد 6 در معرض خطر قرار گرفته است،
آنجا كه محمّد 6 را متهم به درس خواندن پيش يهود كرده و خطنويسى و آموختن علم را
به آنحضرت نسبت مىدهند،
آنجا كه شاعرى براى
محمّد 6 معنائى ديگر مىدهد، خداى عزيز بدفاع صريح از پيامبرش
برخاسته مىگويد:
«پيش از نزول قرآن، نه
كتابى خوانده بودى و نه خطّ نوشته بودى كه حالا كجروان به ترديد بيفتند»[2].
«ما به محمّد 6 شعر نياموختيم، سزاوار محمّد 6 هم نيست كه با شعر
و شاعرى سروكار داشته باشد. محمد 6 فقط ذكر و قرآن ناطق است»[3].