گويا با كفش از كوه بلند لغزيده و به زمين خورده است.
هرچند كه از غصه دلم باشد ريش
وز دست سپهر دون خورم هردم نيش
روزى نشود مرا كه روزى طلبم
از غير خداوند جهان روزى خويش
ثروت و عقل 1066- اگر ثروت از راه زرنگى بدست مىآمد درك مىكردى كه ستارههاى كرانههاى مختلف آسمان در ملك من است و به آنها چنگ انداختهام.
1067- اما اين مطلب هست كه به هركس عقل دادند از ثروت محرومش ساختند، زيرا عقل و ثروت باهم دشمنى فراوان دارند.
خوار است كسى كه عقل و حكمت دارد
جاهل همه روز ناز و نعمت دارد
ليكن چه كنم كه جهل در علم خدا
پيوسته علامتى به حشمت دارد
تسليم خواست خدا 1068- به آنچه خدا براى من مقدر كرده خوشحال هستم و سرنوشت خويش را به آفريدگار خود واگذار مىكنم.
1069- خدا در زمان گذشته به من محبت كرده، همچنين براى آينده هم نيكى خواهد كرد.
در ملك بدن چه عقل قاضى باشد
از قسمت حقّ هميشه راضى باشد