responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : جلوه‌های اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین    جلد : 1  صفحه : 98

حضرت فرمود: «بلى، از اهالى اينجا هستم و در همين شهر متولد شده‌ام».

آنگاه آن شخص شترش را خوابانيد و پياده شد. شانه حضرت را بالا زد و مهر نبوّت را مشاهده نمود و گفت: گواهى مى‌دهم كه تو رسول خدا- 6- هستى. مبعوث مى‌شوى و گردن سران قوم خود را مى‌زنى! آيا زاد و توشه‌اى دارى به ما بدهى؟

حضرت رفت و مقدارى نان و خرما آورد و او نيز در ميان يك پارچه گذاشت و به پيش رفيقش رفت و گفت: خدا را شكر كه نمرديم و پيامبر خدا ما را توشه داد.

حضرت فرمود: «ديگر حاجتى نداريد؟».

گفت: دعا كن خدا ما را در قيامت به شما بشناساند! حضرت دعا كرد و آنان رفتند[1].

(1) 160- در كتابهاى پيشينيان آمده است كه وقتى خداوند آدم- 7- را خلق كرد از روحش در او دميد. آدم عطسه كرد، خداوند متعال به او فرمود: «بگو:

الحمد للَّه» وقتى كه حمد گفت. خدا فرمود: «يرحمك اللَّه». بيا پيش ملائكه و به آنها بگو: «السّلام عليكم» وقتى سلام كرد، ملائكه در جوابش گفتند: «عليك السّلام و رحمة اللَّه و بركاته».

پس از آن خداوند متعال فرمود: «اين تحيّت و درود تو و ذريّه توست»[2].

سطيح غسّانى‌

(2) 161- از ابن عبّاس پرسيدند: شنيده‌ايم كه تو گفته‌اى: خداوند كسى را مانند سطيح غسّانى نيافريده است.

ابن عبّاس گفت: «بلى، خدا سطيح را به صورت گوشت خلق كرده بود و جز سر و گردن در هيچ جاى بدن او، عصب و استخوان وجود نداشت؟ پايش مثل پارچه به گردنش انداخته مى‌شد. و غير از زبانش هيچ يك از اعضايش حركت نمى‌كرد


[1] بحار: 15/ 217، حديث 33.

[2] بحار: 15/ 217.

نام کتاب : جلوه‌های اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین    جلد : 1  صفحه : 98
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست