نام کتاب : جلوههای اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین جلد : 1 صفحه : 756
شما كيستيد؟
گفتيم: گروهى از قريش.
(1) گفت: از كدام قريش؟
گفتيم: از بنى عبد
الشمس.
پرسيد: آيا جز شما هم
كسى همراهتان هست؟
گفتيم: آرى، شخصى از بنى
هاشم كه او را يتيم ابو طالب مىناميم. به خدا سوگند! در اين هنگام آن صيحهاى
كشيد و نزديك بود بيهوش شود كه برخاست و گفت: او را به من نشان دهيد! او را به من
نشان دهيد! قسم به مسيح، نصرانيت هلاك شد و از بين رفت. سپس برخاست و به صليبى
تكيه داد و در حالى كه فكر مىكرد و اطرافش هشتاد مرد از اسقفها و شاگردانش
بودند، به ما گفت: شما را به حق او بر شما قسم مىدهم كه وى را به من نشان دهيد.
ما قبول كرديم و او
همراه ما آمد و ديديم كه محمّد- 6- در «بازار بصرى» ايستاده
است، به خدا سوگند! مثل اينكه صورت او را تا آن روز نديده بودم كه مانند ماه
مىدرخشيد و زياد خريد نموده و سود زياد برده بود. خواستيم به عالم نصرانى بگوييم:
«او اين است»، كه جلوتر از ما گفت: «او همان است، سوگند به مسيح! شناختمش»، پس
نزديك محمّد- 6- رفت و گفت: تو مقدسى. و پيوسته از او در
باره نشانههايش سؤال مىكرد. سپس گفت:
اگر زمان تو را درك
مىكردم حقّ شمشير را عطا مىنمودم. سپس به ما گفت: آيا مىدانيد با او چيست؟
گفتيم: نه به خدا سوگند!
گفت: زندگى و مرگ با اوست. هر كس به او ربط داشته باشد، زندگى طولانى خواهد داشت و
هر كس از او اعراض نمايد، به مرگى دچار گردد كه بعد از آن ابدا زندگى نيست و با
اوست سود بزرگ و بعد صورت حضرت را بوسيد و برگشت.
نام کتاب : جلوههای اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین جلد : 1 صفحه : 756