باز گفت: عالِمُ
الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى غَيْبِهِ أَحَداً[2].
(1)
بلافاصله قاسم دنباله آيه شريفه را خواند: إِلَّا مَنِ ارْتَضى مِنْ رَسُولٍ؛ يعنى: جز آن
كس كه از رسولان خود برگزيده است». و مولاى من مورد رضايت خداوند است.
سپس قاسم گفت: تو اين را
مىگويى لكن تاريخ اين روز را بنويس. اگر من بعد از آن روز يا قبل از آن روز مردم،
بدان كه من بر عقيده درستى نيستم. ولى اگر در همان روز مردم، در خودت تأمّل كن.
پس عبد الرحمن تاريخ آن
روز را نوشت. و مردم متفرق شدند. روز نهم، قاسم تب كرد و مرضش تا مدتى شدّت پيدا
كرد. روزى ما نزد او جمع بوديم كه با آستينش چشمش را مسح كرد و چيزى شبيه آب گوشت
از چشم او خارج شد. بعد چشمش را به پسرش دوخت و گفت: اى حسن! نزد من آى. و اى
فلان، نزد من بيا. ما به حدقههاى چشمان او نگاه كرديم، ديديم كه سالم شده است.
اين خبر در ميان مردم
شايع شد و برخى از اهل تسنن مىآمدند و به او نگاه مىكردند. قاضى ابو سائب، قاضى
القضات بغداد هم آمد و گفت: اى ابو محمّد! در دست من چيست؟ و انگشتر فيروزهاى كه
حلقه نقره داشت به او نشان داد.
قاسم گفت: روى آن، سه
سطر است كه قادر به خواندن آن نيستم.
وقتى كه فرزندش حسن را
ديد- كه در وسط خانه نشسته بود- او را دعا كرد و گفت: «خدايا! اطاعتت را به حسن
الهام كن و او را از عصيانت دور بدار». سپس اين دعا را سه بار تكرار كرد و بعد با
دست خود وصيتش را نوشت و آن قطعه ملكى كه در اختيار داشت، از آن امام زمان- عجّل
اللَّه تعالى فرجه الشريف- بود؛ چون پدرش براى آن حضرت، وقف كرده بود.
[1] يعنى: هيچ كس نمىداند كه فردا( از سود و
زيان) چه كار خواهد كرد. و نمىداند در كجا خواهد مرد.( سوره لقمان، آيه 34).
[2] يعنى: به غيب داناست و كس ديگر را بر آن آگاه
نمىكند.( سوره جن، آيه 26).
نام کتاب : جلوههای اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین جلد : 1 صفحه : 360