نام کتاب : جلوههای اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین جلد : 1 صفحه : 243
كنيز گفت: راست گفتى.
(1) سپس امام فرمود: اى
پسر ابى العلا! به زودى از او داراى پسرى مىشوم كه در ميان فرزندانم سخىتر،
شجاعتر و عابدتر از او نخواهد بود[1].
گفتم: اسمش چيست تا او
را بشناسم.
فرمود: ابراهيم.
على بن ابى حمزه
مىگويد: با امام موسى كاظم- 7- در منى بوديم، حضرت كسى را فرستاد كه
با او به ثعلبيه[2] بروم. وقتى
به آنها رسيدم حضرت با خدمه و عيال بود، فرمود: مىخواهى به مكه بروى يا اينجا
مىمانى؟
عرض كردم: هر جا شما
باشيد آنجا براى من خوب است.
فرمود: مكه براى تو بهتر
است.
سپس حضرت، زودتر به مكه
رفت و ما نيز به دنبال او رفتيم. وقتى كه نماز مغرب را خوانده بود بر او وارد
شديم، فرمود: «فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ [طُوىً][3]؛ يعنى
كفشهايت را بيرون بياور كه تو در جايگاه مقدّسى هستى» من نيز كفشهايم را درآورده و
نشستم، سفرهاى گستردند كه غذايى از خرما، كشمش و روغن آوردند و از آن تناول
نموديم. بعد از غذا، هنگام صحبت كردن، حالت خواب به من دست داد.
حضرت فرمود: استراحت كن
تا من نماز شب را بخوانم. خوابم گرفت تا اينكه امام از نماز فارغ شد. مرا بيدار
كرد و فرمود: برخيز، وضو بساز. و نماز شب بخوان ولى طولانى نباشد. وقتى كه نماز را
خواندم، سپيده دميده بود، نماز صبح را خوانديم. سپس امام به من فرمود:
اى على! كنيزم را درد
زايمان گرفت، به ثعلبيه بردم كه آنجا فارغ شود و صداى او
[1] علامه مجلسى مىگويد: منظور از اين عبارت،
يعنى از ساير اولاد، غير از امام رضا- 7- سخىتر و شجاعتر است نه از
امام رضا- 7-
[2] ثعلبيه، نام يكى از منازلى است كه در راه مكّه
مىباشد.