خواست، اما روايت خود را كه خبر واحد بوده و همه روات از او نقل كردهاند تكرار كرد، گفت: من شنيدهام كه پيغمبر فرمود:
«نحن معاشر الأنبياء لا نورّث ذهبا و لا دارا و لا عقارا و انّما نورّث الكتاب و الحكمة و العلم و النّبوّة»
البته حديث عدم ارث گذاردن پيامبران به شكل ديگر و به معنى ديگر است نه آن گونه كه غاصبان فدك نقل كردهاند، زيرا در منابع ديگر حديث چنين نقل شده:
انّ الأنبياء لم يورّثوا دينارا و لا درهما و لكن ورثوا العلم فمن اخذ منه اخذ بحظّ وافر»
[1].
پيامبران درهم و دينارى از خود به يادگار نگذاردند، بلكه ميراث پيامبران علم و دانش بود، هر كس از علم و دانش آنها سهم بيشترى بگيرد ارث بيشترى را برده است.
اين ناظر به ميراث معنوى پيامبران است و هيچ گونه ارتباطى با ارث اموال آنها ندارد.
اين همان است كه در روايات ديگر آمده:
«ان العلماء ورثة الأنبياء»
[2].
(دانشمندان وارثان پيامبرانند).
و اگر اين حديث صحيح بود چگونه هيچ يك از همسران پيامبر 6 آن را نشنيده بودند و سراغ خليفه آمدند و سهم خود را از ميراث پيامبر 6 مطالبه كردند[3].
اگر اين حديث صحيح بود چرا سرانجام خليفه طى نامهاى دستور داد فدك را به فاطمه بازگردانند نامهاى كه عمر آن را گرفت و پاره كرد[4] و چرا و چرا؟!
[1] كلينى، كافى، ج 1، ص 34.
[2] مجلسى، بحار الأنوار، ج 2، ص 92.
[3] ابن ابى الحديد، ج 16، ص 228.
[4] سيره حلبى، ج 3، ص 391.