نام کتاب : إرشاد القلوب ت سلگی نویسنده : دیلمی، حسن بن محمد جلد : 2 صفحه : 40
1- از جمله وقتى با امام در «ذى قار» بيعت شده، فرمود: هزار
نفر مرد از سوى كوفه مىآيد كه يك نفر كم و زياد نيست و بر مرگ بيعت مىكنند،[1] كه آخرين
آنها «اويس قرنى» است.
ابن عباس گويد: وقتى كه
اين گروه مىآمدند، آنها را برشمردم، ديدم يك نفر كم است و من در اين باره فكر
مىكردم كه ناگاه «اويس قرنى» وارد شد.
2- شخصى خدمت امام رسيد
و عرض كرد: يا امير المؤمنين، من از «وادى القرى» عبور مىكردم، ديدم «خالد بن
عرفطه» مرده است، حال برايش استغفار كن؟
امام در پاسخ فرمود: او
نمرده و نمىميرد تا لشكر گمراه را كه پرچمدارش «حبيب بن جماز» است، رهبرى كند!
مردى از پاى منبر برخاست و گفت: يا امير المؤمنين من شيعه و دوستدار تو هستم؟ امام
پرسيد: شما كيستى؟ گفت:
حبيب بن جماز، فرمود:
مبادا آن (پرچم) را حمل كنى؟ ولى آن را حمل مىكنى و از همين درب وارد مىشوى- و
با دست به باب الفيل اشاره فرمود- راوى گفت: پس از شهادت امام على 7 و
بعد امام حسن، مسأله قيام امام حسين 7 پيش آمد، ابن زياد، عمر سعد را
به سوى امام حسين 7 فرستاد و خالد بن عرفطه را به عنوان مقدمه لشكر و
حبيب بن جماز را پرچمدار خود تعيين كرد و پرچم را حمل كرد و از همان در (باب
الفيل) وارد شد.
3- از جمله خبرى است كه
در باره شهادت خويش داد و فرمود: سوگند به خدا اينجا به خون اينجا رنگين مىشود و
دست را بر سر و محاسن خود گذاشت.
[1] در برخى از روايات هفت هزار نفر ذكر شده است.(
م)
نام کتاب : إرشاد القلوب ت سلگی نویسنده : دیلمی، حسن بن محمد جلد : 2 صفحه : 40