نام کتاب : إرشاد القلوب ت سلگی نویسنده : دیلمی، حسن بن محمد جلد : 2 صفحه : 377
حمل كرديد، منتظر بمانيد تا قسمت جلوى تابوت بلند شود و شما
قسمت عقب را حمل كنيد، و چون پاسى از شب گذشت، حسن و حسين : و افراد
خاصّى برخاستند، و ديدند جلو تابوت حمل شد و قسمت عقب را حمل كردند، حاملان بدن
گفتند: در حال حمل صداى تسبيح و تكبير و تسليت فرشتگان به گوشمان مىرسيد و
مىگفتند: خدا در مصيبت حجّت اللَّه بر مردم، به شما صبر دهد، وقتى به بيرون شهر
رسيديم، سنگ سفيدى را مشاهده نموديم كه جلو تابوت در همان جا به زمين آمد و ما هم
عقب آن را بر زمين گذاشتيم و سنگ را برداشتيم، ديديم، تختهاى است كه بر آن نوشته
شده: اين قبرى است كه نوح نبىّ 7 براى وصىّ محمد 6 هفتصد سال پيش از طوفان، آماده كرده است، و على 7 را در همان
جا دفن و قبر شريف را مستور نمودند، كه تا زمان «هارون الرشيد» اين اختفا ادامه
داشت.
پناه بردن حيوانات به
قبر امام 7
«عبد اللَّه حازم» گويد:
روزى با «رشيد» از كوفه بيرون رفتيم و او دنبال شكار مىرفت، وقتى به آن ناحيه
رسيديم، آهوانى را ديديم، و سگان شكارى را به دنبالشان فرستاديم، پس از دويدن
زياد، آهوها به مكان برجستهاى (تپّه مانند) پناه بردند و خود را روى آن انداختند،
و سگها بازگشتند.
هارون از اين جريان
تعجّب نمود، سپس آهوها كنار رفتند و پرندهها در آنجا فرمود آمدند، دوباره سگها
حمله كردند، و باز آهوها به همان جا پناه بردند.
رشيد دستور داد
پيرمردترين اهل كوفه را آوردند، و او از بنى اسد بود، رشيد پرسيد: اين بلندى چيست؟
گفت: از پدرانم به ما رسيده كه اينجا قبر على 7 است، و خدا آن را حرم
قرار داده و هر چيزى به آن پناه ببرد، در امان است؟
نام کتاب : إرشاد القلوب ت سلگی نویسنده : دیلمی، حسن بن محمد جلد : 2 صفحه : 377