responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : إرشاد القلوب ت سلگی نویسنده : دیلمی، حسن بن محمد    جلد : 2  صفحه : 364

سلمان گفت: من خدا را به واسطه آنان خواندم، اما براى حاجتى كه بزرگتر و سودمندتر و برتر از ملك دنياست؟ به حق اينان از او خواستم تا زبانى به حمدش گويا و قلبى به نعمتهايش شاكر و آگاه و بدنى كه صابر بر بيماريها باشد به من عطا كند، و خداى عزّ و جلّ آن‌ها را به من داده است و اينها هزاران بار از ملك دنيا و هر چه در آن است، برتر مى‌باشند.

شير درنده در اختيار امام 7

20- در روايت آمده كه روزى «ابى ذر غفارى» (ره) نزد پيامبر 6 رفت و گفت: اى پيامبر خدا 6 من شصت گوسفند دارم و دوست ندارم به ميان آنها بروم و از تو جدا شوم و خوش ندارم آنها را به چوپانى بسپارم كه در چراندن آنها دچار مظلمه شوم؟ حال چه كنم؟

پيامبر 6 فرمود: به ميانشان برو و ابو ذر نيز رفت و روز هفتم به خدمت پيامبر 6 رسيد و حضرت پرسيد: گوسفندها را چه كردى؟

عرض كرد داستانى عجيب دارد؟ حضرت پرسيد: چطور؟ عرض كرد: من مشغول نماز بودم، كه ناگاه گرگ به آنها حمله كرد، با خود گفتم: خدايا نمازم خدايا گوسفندانم؟ و شيطان به ذهنم انداخت كه اى ابا ذر، تو نماز مى‌خوانى و گرگ همه را پاره پاره مى‌كند؟ آن وقت براى زندگيت چه چيزى باقى مى‌ماند؟

به شيطان گفتم: برايم توحيد خدا و ايمان به محمد 6 و دوستى برادرش سرور خلق پس از او على 7 و دوستى ائمه طاهرين از فرزندان او : و دشمن دشمنانشان، باقى مى‌ماند و هر چيزى پس از آن از دنيا بماند باطل است و لذا به نمازم مشغول شدم، و گرگ آمد و يكى را برگرفت و برد و من آن را احساس كردم، در اين موقع شيرى رسيد و گرگ را دو نيم كرد و گوسفند، نجات يافت و به ميان گله بازگشت.

نام کتاب : إرشاد القلوب ت سلگی نویسنده : دیلمی، حسن بن محمد    جلد : 2  صفحه : 364
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست