responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : روح مجرد (يادنامه موحد عظيم و عارف كبير حاج سيد هاشم موسوى حداد) نویسنده : حسينى طهرانى، سید محمد حسين    جلد : 1  صفحه : 646

خفايا و كنايات و واصل به حقّ و فانى در ذات وى: ابن فارِض مصرىّ است كه پس از گذراندن ايّامى را در مكّه و خَيْف و منَى در معيّت بعضى از وارستگان و مخلَصان، اينك كه از آنجا به شهر و ديار خود آمده، و از آن اماكن مباركه دور افتاده است، به ياد وادى عقيق و مكّه و خيف و حالات خوش با آن أحبّه و أعزّه از أولياء الله مى‌سوزد، و در عشق آنها ملتهب و گداخته است، و در آرزوى ديدار شب و روز ميگذراند و به رويا و خواب هم قناعت ورزيده است؛ مع الوصف نه تنها ديگر آنها به خواب او هم نمى‌آيند، بلكه همچون معشوقى كه حكم به قتل عاشق كند، بدون شنوائى از كسى و بدون ديدار از چيزى و بدون زبان گويا حدّأقل از دادن پاسخى، حكم به قتل او نموده‌اند و او را در كمال قساوت و بيرحمى در وادى هجران به غم و اندوه مبتلا ساخته‌اند.

اينك ما در اينجا به ترجمه اين ابيات بدون شرح و بسط اكتفا نموده و آنرا در مطالعه كريمانه دوستان ارجمند و سالكين گرامى ميگذاريم:

1- آيا اين شعله فروزان ليلى بود كه شبانه در «ذو سَلَم» پيدا شد؟ و يا بارقه وى بود كه اوّلًا در «زَوراء» و سپس در «عَلَم» نمايان گشت؟

2- اى بادهاى جان پرور وادى «نَعمان»! چرا در وقت سحر نسيمى نمى‌وزيد؟! و اى آبهاى شيرين و خوشگوار «وَجْرَه»! چرا جرعه‌اى به دهان نمى‌رسانيد؟!

اى شتربانى كه با شتاب وادى و بيابان را در مى‌نوردى و مانند طومار به هم مى‌پيچى، و بدون دليل و راهنما گيج و متحيّر از «ذاتُ الشّيح» كه در «إضَم» است عبور مى‌كنى!

4- خدايت تو را حفظ كند! در قبيله و قوم ليلى درنگ كن و بار خود را در كنار آن درخت پر شاخه و برگ كه سراپايش از گياهان معطّر و خوشبوى «رَند» و «خَزام» پيچيده شده است بيفكن!

نام کتاب : روح مجرد (يادنامه موحد عظيم و عارف كبير حاج سيد هاشم موسوى حداد) نویسنده : حسينى طهرانى، سید محمد حسين    جلد : 1  صفحه : 646
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست