responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : روح مجرد (يادنامه موحد عظيم و عارف كبير حاج سيد هاشم موسوى حداد) نویسنده : حسينى طهرانى، سید محمد حسين    جلد : 1  صفحه : 620

يَا مَنْ لَيْسَ لَهُ حَاجِبٌ يُنَادَى؛ يَا مَنْ لَا يَزْدَادُ عَلَى كَثْرَةِ السُّؤالِ إلَّا كَرَمًا وَ جُودًا، يَا مَنْ لَا يَزْدَادُ عَلَى عَظِيمِ الذَّنْبِ إلَّا رَحْمَةً وَ عَفْوًا! وَ أَسْأَلُهُ مَا أَحْبَبْتُ، فَإنَّهُ قَرِيبٌ مُجِيبٌ!

(1)

______________________________ (1) «صحيفه ثانيه علوّية» محدّث نورى از ص 115 تا ص 117 ميگويد:

اين دعا دعائى است كه حضرت أمير المؤمنين 7 در ليلةُ المبيت كه در رختخواب رسول خدا صلّى الله عليه و آله و سلّم خوابيدند، خواندند. بنابر آنچه را كه من ديدم در مجموعه‌اى كه همه آن منقول است از خطّ شمس الفقهاء شيخنا شهيد اوّل نقلًا از كتاب «استدراك» كه از بعض قدماء اصحاب ماست از آنانكه از جعفر بن قولوَيه روايت مى‌كنند. شهيد رحمَهُ الله ميگويد: من با اسناد مؤلّف كتاب «استدراك» تا أعمَش روايت ميكنم از او كه چون منصور دوانيقى او را به نزد خود طلبيد، وى تحصيل طهارت كرد و كفن پوشيد و حنوط كرد و به نزد او رفت. منصور به او گفت: در وقتيكه ما در بنى حمان بوديم، آن حديثى را كه جعفر بن محمّد عليهم السّلام بيان كرد براى من بيان كن. أعمش گفت: به منصور گفتم كدام احاديث را مى‌گوئى؟ منصور گفت: حديث اركان جهنّم را. أعمش گفت: آيا مرا از گفتن آن معفوّ نميدارى؟! منصور گفت: ابداً چاره‌اى از گفتن آن ندارى! أعمش گفت: جعفر بن محمّد از پدرانش عليهم السّلام از رسول خدا صلّى الله عليه و آله و سلّم براى ما روايت كرد كه: آنحضرت فرمود: جهنّم هفت در دارد؛ و آن هفت اركانى هستند براى هفت فرعون. در اينحال أعمش ذكر كرد نمرود بن كنعان: فرعون خليل الرّحمن، و مصعب ابن وليد: فرعون موسى، و أبو جهل بن هِشام، و «أ»، «ب» [1]، و ششمين آنها يزيد كشنده پسرم؛ و أعمش ميگويد: در اينجا سكوت كردم. منصور به من گفت: فرعون هفتم؟! گفتم: مردى از اولاد عبّاس كه خلافت را عهده دار مى‌شود و ملقّب است به دوانيقى، و نامش در خلافت منصور است. منصور گفت: راست گفتى؛ اينطور جعفر بن محمّد براى ما حديث نمود. أعمش ميگويد: در اينحال منصور سرش را بلند كرد و ديديم كه يك جوان نو رسيده كه هنوز در صورتش مو نروئيده بود و من از او زيباتر نديده بودم در برابر اوست. منصور

گفت: بنابراين اگر من يكى از درهاى جهنّم ميباشم اين جوان را باقى نمى‌گذارم و اين جوان علوى حسينىّ بود. جوان گفت: اى أمير المؤمنين! من به حقّ پدرانم از تو ميخواهم تا از من درگذرى! منصور از پذيرش إبا كرد و به مرزبان امر قتل او را صادر كرد. چون مرزبان دستش را به سوى او دراز كرد جوان دو لبش را به كلامى به حركت آورد كه من نفهميدم چه بود، و ناگهان مانند پرنده‌اى كه به پرواز آيد از دست مرزبان پريد و ناپديد شد.

أعمش ميگويد: من آن جوان را پس از چند روز ديدم و به او گفتم: ترا سوگند ميدهم به حقّ أمير المؤمنين 7 كه آن كلامى را كه گفتى به من تعليم كنى. جوان به أعمش گفت: آن دعاى محنت است كه اختصاص به ما اهل بيت دارد؛ و آن دعائى است كه أمير المؤمنين 7 در هنگاميكه در بستر رسول خدا صلّى الله عليه و آله و سلّم خوابيد قرائت نمود، و آن دعا اينست:

يا مَنْ لَيْسَ مَعَهُ رَبٌّ يُدْعَى‌

- تا آخر دعاء. شيخ طوسى در «مصباح المتهجّد» ص 415 تا ص 417 دعائى را براى سحرهاى ماه مبارك نقل كرده است به نام دعاى إدريس 7 و در پايان آن فقرات ذيل مى‌باشد:

يا مَنْ لَيْسَ مَعَهُ رَبٌّ يُدْعَى، وَ يا مَنْ لَيْسَ فَوْقَهُ خالِقٌ يُخْشَى، وَ يا مَنْ لَيْسَ دونَهُ إلَهٌ يُتَّقَى، وَ يا مَنْ لَيْسَ لَهُ وَزيرٌ يُؤْتَى، وَ يا مَنْ لَيْسَ لَهُ حاجِبٌ يُرْشَى، وَ يا مَنْ لَيْسَ لَهُ بَوّابٌ يُنادَى، وَ يا مَنْ لا يَزْدادُ عَلى كَثْرَةِ الْعَطاءِ إلّا كَرَمًا وَ جودًا، وَ لا عَلَى تَتابُعِ الذُّنوبِ إلّا مَغْفِرَةً وَ عَفْوًا؛ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ ءَالِهِ وَ افْعَلْ بى ما أنْتَ أهْلُهُ، إنَّكَ أهْلُ التَّقْوَى وَ أهْلُ الْمَغْفِرَةِ.

[1] علّامه مجلسى رحمةُ الله علَيه اين روايت را در «بحار الانوار» (ج 47، ص 309، حديث 29) بلاواسطه از «استدراك» نقل كرده و در آنجا عبارت: «أ»، «ب» را به لفظ: «الاوّل» و «الثّانى» آورده است.

نام کتاب : روح مجرد (يادنامه موحد عظيم و عارف كبير حاج سيد هاشم موسوى حداد) نویسنده : حسينى طهرانى، سید محمد حسين    جلد : 1  صفحه : 620
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست