نام کتاب : روح مجرد (يادنامه موحد عظيم و عارف كبير حاج سيد هاشم موسوى حداد) نویسنده : حسينى طهرانى، سید محمد حسين جلد : 1 صفحه : 270
بى سرپرست گوش فرا نمىدارند، و با دست خود
گور خود را در مقابل خود حفر مىنمايند.
البتّه چون نفسِ التجا و دعا محبوبيّت دارد، اين متوسّلين و دعا
كنندگان بهره معنوى مىبرند، و در اين أعتاب عاليه داراى بهجت و نشاط و سبكى
مىگردند، و از لذّت دنيا و عبادت بهره ور مىشوند؛ و احياناً مىبينيم در صورتى
كه مصلحت اقتضا كند حاجاتشان برآورده ميگردد، و مريضهاى مشرف به مرگ و كور و افليج
شفا مىيابند، و با برآورده شدن نيازها به أوطان خود مراجعت مىنمايند.
برآورده شدن حاجات، اختصاصى به عتبه مباركه حضرت ثامن الائمّه 7 ندارد؛ در همه أعتاب مباركه مطلب از همين قرار است. ما در زمان حيات خود
بقدرى از اين بزرگواران هر كدام كه باشند كرامتها شنيدهايم كه از حصر خارج است.
حتّى خود حقير كه منزلمان در طهران بود، و بسيار به زيارت امامزاده حضرت عبد
العظيم سلامُ الله عليه مشرّف مىشديم، من تا به حال ياد ندارم دعائى در آن محلّ
مبارك كرده باشم و برآورده نشده باشد.
كرامات حضرت عبد العظيم 7 در كنار طهران
پينهدوزى بود سر كوچه حمّام وزير كه منزل ما در آنجا بود، و ما
كفشهاى خود را براى پينه و وصله به او ميداديم. يك روز با حالت گريه به منزل آمد و
اين قضيّه را براى پدرم كه عالم محلّه بود تعريف كرد، و من صغير بودم و خوب به
خاطر دارم.
مىگفت: ما كفش دوزها عادتمان بر اينست كه چون بخواهيم ميخهائى را به
كفش بزنيم، يك مشت از آنرا در دهان خود ميريزيم، سپس يكى يكى در مىآوريم و به كفش
ميكوبيم. من يك مشت ميخ سياه بنفش (كه معروف است و بلند و نوك تيز است) در دهان
خود ريختم تا به كفش بزنم. ناگهان كسى آمد و مشغول گفتار شد و من غفلت كردم و آنها
را بلعيدم.
نام کتاب : روح مجرد (يادنامه موحد عظيم و عارف كبير حاج سيد هاشم موسوى حداد) نویسنده : حسينى طهرانى، سید محمد حسين جلد : 1 صفحه : 270