نام کتاب : عرفان اسلامى تفسير مصباح الشريعه و مفتاح الحقيقه نویسنده : انصاريان، حسين جلد : 1 صفحه : 101
تشرح بين صفوف الملائكة الكرام، وتشاهد
تلك الأمور باليقين والعيان فعبدوه بمبلغ استطاعتهم له طمعا فى جنته ولا خوفا من
ناره».
قلوب دوستان حق مىشكافد، قدر و بزرگى و عظمت آن محبوب را به روشنايى
دل مىگيرند، جانهايشان صافى شده و دل آنان پردهدار عظمت حق گردد و عقلهايشان
آسمانى شود، در ميان صفوف ملائكه بزرگوار مىروند و هرچه خواهند به يقين و عيان
مشاهده كنند، در حد طاقت بندگى كنند و بندگى آنان خالص براى خدا باشد، نه به طمع
بهشت و نه به خاطر ترس از جهنم.
جوان چون اين حقايق بشنيد فريادى زد و گريه راه گلويش را گرفت و سپس
بيفتاد. چون نيك بديدند، از دنيا رفته بود. آن بزرگ سر آن عاشق جان باخته را به
زانو گرفته رويش را بوسه داد و گفت: اين است حال اهل ترس و اين است مرتبه عاشقان و
دوستداران[1].
وقتى در يكى از ممالك گذارم افتاد. طبيبى را كه آثار دانش و آيات
بينش از او ظاهر و هويدا بود در كويى ديدم به معالجت مشغول است.
جمعى كثير از مرد و زن بر گرد او نشستهاند و منتظر گرفتن نسخه براى
علاج دردند.
من نيز در گوشهاى نشستم. چون از دستورالعمل بيماران خلاصى يافت روى
به من كرده و گفت:
اگر تو را نيز مطلبى هستى بگوى.
گفتم: سالهاست به مرضى مبتلا هستم، اگر توانى آن را معالجت نماى.
گفت: آن كدام است؟
گفتم: مرض گناه، اگر از براى آن دوايى دارى از براى من بيان كن.
طبيب لحظهاى سر به زير افكند، پس قلم برداشت و گفت: از براى تو
نسخهاى بنويسم آن را نيكو فهم نماى و بدان عمل كن.
آنگاه قلم و كاغذ برداشت و اين كلمات نوشت:
ريشههاى فقر را برگير، با برگهاى صبر و هليله فروتنى و بليله
افتادگى و روغن گل بنفشه ترس، با گل خطمى دوست و تمر هندى قرار، با گل سرخ راستى،
چون اين دواها را به ميزان خود گرفتى، محل آن را در ديگ دانش قرار ده و آب بردبارى
و حقيقت به روى آن بريز و آتش آرزومندى زير آن ديگ برافروز و سوزندگى بر آن بيفزاى
و آن را با ستام خشنودى حركت ده و سمقونياى زارى و بازگشت بر آن اضافه كن و به روى
آن مقل طاعت بريز، سپس در عمل بكوش و آن شربت را در