responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : عرفان اسلامى تفسير مصباح الشريعه و مفتاح الحقيقه نویسنده : انصاريان، حسين    جلد : 1  صفحه : 101

تشرح بين صفوف الملائكة الكرام، وتشاهد تلك الأمور باليقين والعيان فعبدوه بمبلغ استطاعتهم له طمعا فى جنته ولا خوفا من ناره».

قلوب دوستان حق مى‌شكافد، قدر و بزرگى و عظمت آن محبوب را به روشنايى دل مى‌گيرند، جان‌هايشان صافى شده و دل آنان پرده‌دار عظمت حق گردد و عقل‌هايشان آسمانى شود، در ميان صفوف ملائكه بزرگوار مى‌روند و هرچه خواهند به يقين و عيان مشاهده كنند، در حد طاقت بندگى كنند و بندگى آنان خالص براى خدا باشد، نه به طمع بهشت و نه به خاطر ترس از جهنم.

جوان چون اين حقايق بشنيد فريادى زد و گريه راه گلويش را گرفت و سپس بيفتاد. چون نيك بديدند، از دنيا رفته بود. آن بزرگ سر آن عاشق جان باخته را به زانو گرفته رويش را بوسه داد و گفت: اين است حال اهل ترس و اين است مرتبه عاشقان و دوستداران‌[1].

به قول عارف وارسته و عاشق دلداده، فيض بزرگوار:

خوشا آن دل كه مأواى تو باشد

بلند آن سر كه در پاى تو باشد

فرو نايد به ملك هر دو عالم‌

هر آن دل را كه سوداى تو باشد

سرا پاى دلم شيداى آن است‌

كه شيداى سراپاى تو باشد

غبار دل به آب ديده شويم‌

كنم پاكيزه تا جاى تو باشد

خوش آن شوريده شيداى بيدل‌

كه مدهوش تماشاى تو باشد

دلم با غير تو كى گيرد آرام‌

مگر مستى كه شيداى تو باشد

نمى‌خواهد دلم گلگشت صحرا

مگر گلگشت صحراى تو باشد

خوشى در عالم امكان نديدم‌

مگر در قاف عنقاى تو باشد

زهجرانت به جان آمد دل فيض‌

وصالش ده اگر رأى تو باشد[2]

گفتارى از عارفان‌

عاشق سالك و عارف الهى مى‌گويد:

وقتى در يكى از ممالك گذارم افتاد. طبيبى را كه آثار دانش و آيات بينش از او ظاهر و هويدا بود در كويى ديدم به معالجت مشغول است.

جمعى كثير از مرد و زن بر گرد او نشسته‌اند و منتظر گرفتن نسخه براى علاج دردند.

من نيز در گوشه‌اى نشستم. چون از دستورالعمل بيماران خلاصى يافت روى به من كرده و گفت:

اگر تو را نيز مطلبى هستى بگوى.

گفتم: سال‌هاست به مرضى مبتلا هستم، اگر توانى آن را معالجت نماى.

گفت: آن كدام است؟

گفتم: مرض گناه، اگر از براى آن دوايى دارى از براى من بيان كن.

طبيب لحظه‌اى سر به زير افكند، پس قلم برداشت و گفت: از براى تو نسخه‌اى بنويسم آن را نيكو فهم نماى و بدان عمل كن.

آن‌گاه قلم و كاغذ برداشت و اين كلمات نوشت:

ريشه‌هاى فقر را برگير، با برگ‌هاى صبر و هليله فروتنى و بليله افتادگى و روغن گل بنفشه ترس، با گل خطمى دوست و تمر هندى قرار، با گل سرخ راستى، چون اين دواها را به ميزان خود گرفتى، محل آن را در ديگ دانش قرار ده و آب بردبارى و حقيقت به روى آن بريز و آتش آرزومندى زير آن ديگ برافروز و سوزندگى بر آن بيفزاى و آن را با ستام خشنودى حركت ده و سمقونياى زارى و بازگشت بر آن اضافه كن و به روى آن مقل طاعت بريز، سپس در عمل بكوش و آن شربت را در


[1] -نامه دانشوران: 9/ 21.

[2] -فيض كاشانى.

نام کتاب : عرفان اسلامى تفسير مصباح الشريعه و مفتاح الحقيقه نویسنده : انصاريان، حسين    جلد : 1  صفحه : 101
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست