نام کتاب : عبرتآموز نویسنده : انصاريان، حسين جلد : 1 صفحه : 273
حجاج بن يوسف خونخوار، زمانى كه از جانب
حاكم ستمگر اموى والى عراق شد به جستجوى كميل برخاست تا او را به جرم محبت اهل بيت
: و به گناه شيعه بودن كه در فرهنگ بنى اميه بالاترين گناه بود به قتل
برساند.
كميل خود را از حجاج پنهان داشت، حجاج حقوق منسوبان و اقوام كميل را
از بيت المال قطع كرد، زمانى كه كميل از قطع حقوق اقوامش آگاه شد گفت: از عمر من
چيزى نمانده، شايسته نيست وجود من سبب قطع رزق و روزى گروهى شود. از محل و مركزى
كه پنهان بود درآمد و به نزد حجاج رفت، حجاج گفت: براى به كيفر رساندنت در جستجوى
تو بودم.
كميل گفت: آنچه از دستت برآيد انجام ده، از عمر من جز زمانى اندك
نمانده، بازگشت من و تو به زودى به سوى خداست، مولاى من به من خبر داده قاتل من
تويى. آنگاه حجاج فرمان داد تا سر مقدس آن مرد الهى و چهره ملكوتى را در حالى كه
در سن نود سالگى قرار داشت از بدن جدا كردند. مرقد مطهر او در منطقه ثويه بين نجف
و كوفه معروف خاص و عام و زيارتگاه اهل دل است.
[حرف گاف]
گذشت امام سجاد 6 از كنيز خطاكار
امام از كنيزش خواست آب به روى دستش بريزد تا براى نماز آماده شود،
ناگاه آفتابه پرآب از دست كنيز رها شد و با سر حضرت سجاد 7 برخورد كرد و
سر آن حضرت را شكست. امام به جانب او سر برداشت. كنيز گفت: خدا مىگويد خشم خود را
فرو خوريد. امام فرمود: خشم را فرو خوردم. كنيز گفت:
از مردم گذشت كنيد. حضرت فرمود: خدا از تو بگذرد. كنيز گفت: خدا
نيكوكاران را دوست دارد. حضرت فرمود: برو كه براى رضاى خدا آزادى[1].
[1] - بحار الانوار: 68/ 398، باب 93. كنيز اين آيه
قرآن را خواند« والكاظمين الغيظ والعافين عن الناس والله يحب المحسنين»، آل عمران:
134.
نام کتاب : عبرتآموز نویسنده : انصاريان، حسين جلد : 1 صفحه : 273