responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : عبرت‌آموز نویسنده : انصاريان، حسين    جلد : 1  صفحه : 222

كوشيدند تا به امور باارزش آراسته شوند و از امور پست پاك بمانند تا مورد محبت خدا قرار گيرند و از خشم و غضبش در امان بمانند.

اينان چون با آراسته شدن به كرامت‌ها و پيراسته ماندن از دنائت‌ها به عزيزترين و شريف‌ترين حقيقت كه حضرت حق است اتصال پيدا كردند و قلبشان به حضرت رب العزه تعلق گرفت از توجه و التفات به امور خسيسه و پست خوددارى نمودند[1].

و مثل اعلاى بندگى و عبادت و انسانيت و آدميت شدند و براى هم نوعان خود اسوه و سرمشق حسنه گشتند.

سرانجام شاهد بى‌گناهى يوسف‌

در برخى از تفاسير قرآن نقل شده است: چون يوسف بر مسند حكومت مصر نشست، به نظرش رسيد كه در امور مملكتى، وزيرى لازم دارد كه بتواند به اصلاح معيشت و تربيت مردم برخيزد و درهاى عدل و محبت را به روى آنان بگشايد. امين وحى از سوى حق به نزد او آمد و گفت: خدا مى‌فرمايد: تو را وزيرى لازم است. يوسف فرمود: من نيز در اين خيالم ولى كسى كه سزاوار اين مسند باشد نمى‌دانم كيست؟ جبرئيل گفت: فردا صبح كه از مقر حكومت حركت مى‌كنى، اول كسى كه بنظرت آمد، اين منصب را به او ارزانى دار. يوسف اول صبح نظرش به كسى افتاد كه به شدت ضعيف و لاغر و رخساره زرد بود و بسته‌اى از هيمه بر پشت داشت، با خود گفت: اين شخص تحمل مسئوليت وزارت را نخواهد داشت. خواست از وى بگذرد، امين وحى به او گفت: از او مگذر و او را براى پست وزارت انتخاب كن، زيرا كه او را بر تو حقى است، او همان كسى است كه در دربار عزيز مصر به پاكى و عصمت تو شهادت داد، او را


[1] - شرح منازل السائرين: 59.

نام کتاب : عبرت‌آموز نویسنده : انصاريان، حسين    جلد : 1  صفحه : 222
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست