نام کتاب : عبرتآموز نویسنده : انصاريان، حسين جلد : 1 صفحه : 197
و متقابلا به ما دعا كنند، كه خدا دعاى دل
سوختگان اهل برزخ را بىترديد نسبت به ما مستجاب خواهد كرد.
دروغ مىگويى، محب اهل بيت نيستى
در روايتى بسيار عجيب مىخوانيم كه: مردى خدمت اميرالمؤمنين 7 آمد، در حالى كه آن حضرت كنار يارانش قرار داشت، به حضرت سلام كرد، سپس گفت:
به خدا سوگند من تو را دوست دارم و عاشق تو هستم. حضرت فرمود:
دروغ گفتى. آن مرد گفت: به خدا سوگند دوستت دارم و اين سخن را تا سه
بار تكرار كرد. حضرت فرمود: دروغ گفتى، آن گونه كه مىگويى نيستى؛ زيرا خدا ارواح
را دو هزار سال پيش از بدنها آفريد، سپس دوستداران ما را به ما عرضه كرد، به خدا
سوگند روح تو را در آنان كه به ما عرضه شدهاند نمىبينم. آن مرد ساكت شد و ديگر
به گفتارش باز نگشت![1]
دعاى حضرت حسين 7
«مناقب» ابن شهر آشوب از كتاب پرقيمت «تهذيب» شيخ طوسى روايت مىكند:
زنى مشغول طواف خانه خدا بود، مردى هم در رديف او طواف مىكرد.
مرد با قصد بد به طرف آن زن دست دراز كرد؛ دستش به بدن زن چسبيد،
طواف هر دو قطع شد، مأموران هر دو را نزد امير مكه آوردند. فقها را جهت فتوا در
اين پيش آمد عجيب خواستند. همه فتوا دادند كه اين مرد خيانت بزرگى كنار كعبه مرتكب
شده، بايد دستش قطع شود. يك نفر گفت: پيش از قطع دست اين گناهكار بگذاريد به حضرت
حسين 7 خبر دهيم تا او چه نظر دهد؟ وقتى به حضرت خبر دادند به سوى كعبه
آمد. دو دست به دعا برداشت، به درگاه حق
[1] - كافى: 1/ 438، باب معرفتهم اولياءهم، حديث 1؛
بحار الانوار: 26/ 119، باب 7، حديث 5.
نام کتاب : عبرتآموز نویسنده : انصاريان، حسين جلد : 1 صفحه : 197