responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : عبرت‌آموز نویسنده : انصاريان، حسين    جلد : 1  صفحه : 174

كارى نمى‌رود؟

فرداى آن روز كنار دجله آمدم، ديدم آن مرد سائل خرده سبزى‌هايى كه مردم بالاتر از آن محل به آب مى‌دهند از آب مى‌گيرد و مى‌خورد. تا چشمش به من افتاد گفت: ديروز بدون دليل و علت در باطنت از من غيبت كردى و مرا هدف سوء ظن قرار دادى، به خاطر اين كه باطنت را آلوده نمودى و خود را از رحمت خدا محروم كردى توبه كن، من گرچه چهارچوب بدنم سالم است ولى او خواسته كه در چهارچوب تنگ مادى گرفتار باشم و اين مطلب ربطى به تو ندارد كه نسبت به آن قضاوت بى جا كنى من در عين تنگدستى و تهيدستى از پروردگارم راضى و خشنودم و كم‌ترين گله و شكايتى از او ندارم!

آرى، در ميان تهيدستان كسانى هستند كه آنچه بر دل انسان مى‌گذرد مى‌خوانند، سپس آدمى را به حضرت حق و توبه از گناه راهنمايى مى‌كنند.

داستان زنى كه با شنيدن آيه عذاب بيهوش شد

عالم بزرگ ملا فتح الله كاشانى در تفسير «منهج» روايت مى‌كند: روزى رسول خدا 6 در مسجد مشغول نماز شد، پس از قرائت حمد به خواندن سوره حجر پرداخت، چون به اين آيه رسيد:

«و إن جهنم لموعدهم أجمعين\* لها سبعة أبواب لكل باب منهم جزء مقسوم»[1]؛

«و قطعا وعده‌گاه همه آنان دوزخ است. «دوزخى» كه براى آن هفت در است، و از هر درى بخش معين از آنان «وارد مى‌شوند»»؛

زنى از اعرابيه كه هماهنگ با پيامبر نماز مى‌خواند با شنيدن اين دو آيه نعره‌اى زد و بى‌هوش شد. چون پيامبر از نماز فراغت يافت و آن حال را مشاهده كرد،


[1] - حجر: 43- 44.

نام کتاب : عبرت‌آموز نویسنده : انصاريان، حسين    جلد : 1  صفحه : 174
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست