نام کتاب : شرح گلستان نویسنده : خزائلى، محمد جلد : 1 صفحه : 704
اين جمله، دليل سخن پيشين را بيان ميكند و
بازمينمايد كه عامل هرعملى مغز است و هرچه تعبيه كنند قسمتهاى مؤثر و كارى آنرا در
درون آن قرار ميدهند. پوست، تنها پوشش است براى حفظ اندرون و بسا هست كه جهت
فريبندگى، پوست يا پوسته چيزى را زيبا كنند ازاينروى نبايد بظاهر كارها يا چيزها
فريفته شد و هميشه ظاهر و باطن با هم هماهنگى ندارند. اين سخن درست مخالف مثل عربى
است كه ميگويد: الظّاهر عنوان الباطن جمع اين دو سخن بدين نحو تواند بود كه ظاهر
طبيعى و غيرتصنعى را نشانه باطن بدانيم.
______________________________
(237)-
توان
شناخت بيك روز در، شمايل مرد ...
قطعه بر وزن شماره 12 با قافيه مردف.
(238)- بيكروز در: يعنى در ظرف يكروز.
(239)- شمايل: جمع شميله است و در فارسى فقط
بصورت جمع مىآيد و معنى آن قيافه و وضع و ظاهر و صورت و طلعت است اما در عربى
معنى خصال از آن اراده ميشود.
(240)- پايگاه علوم: يعنى مقام علمى.
مفاد بيت اين است كه درجه خردمند، و مقدار دانش اشخاص را زود ميتوان
دريافت اما چنين نيست كه هرعالم و خردمند، پاكدل و پاكيزهراى باشد و سالها لازم
است تا باطن اشخاص شناخته شود.
(44) هركه با بزرگان ستيزد خون خود بريزد
(241)-
خويشتن
را بزرگ مىبينى
...
قطعه بر وزن شماره 1 با قافيه مردف.
(242)- لوچ: بمعنى دوبين است كه بعربى احول
گويند و مؤنث آن حولاء و جمع آن حول است. در لاتين) sucsuL (و در فرانسه) ehcuoL (ناميده ميشود. در فارسى چنين شخصى را كاج
گفتهاند ولى اين لفظ فعلا تغيير صورت داده و در زبان عاميانه قيچ تلفظ ميشود.
(243)- سربازى كردن: با قوچ، همشاخ شدن.
(244)- قوچ: بمعنى گوسفند شاخدار است و معرب
آن كبش ميباشد.
در بيت اول، سعدى شخص خودپسند را به احول مانند كرده است به اين معنى
كه خود پسند علاوهبر شخصيت واقعى خويش، شخصيت بالاترى براى خود قائل است و از اين
جهت مانند شخص دوبين است كه يك چيز را دو چيز مىبيند. چون لوچ و احول را چپ نيز
ميگويند. آوردن لفظ راست در مصراع دوم ايهام تناسبى دارد. مفاد بيت دوم اين است كه
اگر كسى بخواهد با قوچ شاخدار بازى كند و به او كله زند پيشانيش درهم خواهد شكست.
زيرا
نام کتاب : شرح گلستان نویسنده : خزائلى، محمد جلد : 1 صفحه : 704