را كه كمند سعادت كشان ميبرد، چه كند كه نرود!
511 شب تاريك دوستان خداى
مىبتابد چو روز رخشنده
وين سعادت به زور بازو نيست
تا نبخشد خداى بخشنده
512 از تو به كه نالم كه دگر 513 داور نيست
وز دست تو هيچ دست، بالاتر نيست
آنرا كه تو رهبرى، كسش گم نكند
و آنرا كه تو گم كنى، كسش رهبر نيست
(103)
514 گداى نيكانجام، به از پادشاه بدفرجام.
515 غمى كز پيش شادمانى برى
به از شاديى كز پسش غم خورى
(104)
زمين را از آسمان 516 نثار است و آسمان را از زمين غبار.
517 كلّ اناء يترشّح بما فيه
518 گرت خوى من آمد ناسزاوار
تو خوى نيك خويش از دست مگذار
(105)
519 حق جل و علا، ميبيند و ميپوشد و همسايه 520 نمىبيند و ميخروشد.
521 نعوذ باللّه اگر خلق، 522 غيبدان بودى
كسى بحال خود از دست كس نياسودى
(106)
زر، از معدن 523 به كان كندن بدرآيد و از دست بخيل، 524 به جان كندن.