نام کتاب : شرح گلستان نویسنده : خزائلى، محمد جلد : 1 صفحه : 538
(يدك) و آهنگ بمعنى كشيدن و رويهم كمندى است
كه بر زين اسب بياويزند و ريسمان يا وسيله ديگرى است كه صيد يا مجرم را با آن محكم
ببندند و با خود ببرند.
______________________________
(86)- به خويشتن: با استقلال و بخودى خود.
(87)- زنهار: زنهار و زينهار در اينجا بمعنى
اجتناب است.
حكايت «10» در عنفوان جوانى چنانكه افتد و دانى با شاهدى سرى و
سرّى داشتم ...
(88)- چنانكه افتد و دانى: عبارتى است كوتاه
و پرمعنى كه حسن ايجاز در آن بكار رفته. نظير آن قول شاعر عرب است كه گفته: «فكان
ما كان مما لست اخبره». ترجمه: كارى رفت كه بازنخواهم گفت.
(89)- سرى و سرّى داشتن: سر و كار داشتن و
سودا داشتن است. لفظ دوم با كسر اول و تشديد راء بايد خوانده شود. و در زبان معمول
ميگوييم سروسرّى داشتند.
سرى با سرّى جناس دارد.
(90)- حلق: بمعنى گلو با خلق بمعنى آفرينش يا
خلق بمعنى خوى جناس خط دارد.
(91)- طيّب الادا: با تشديد ياء، صفت عربى،
مضاف و مضاف اليه، بمعنى خوشنوا و خوشآهنگ.
(92)- كالبدر اذا بدا: عبارت عربى است يعنى:
مانند ماه شب چهارده (ماه تمام) هنگامى كه پيدا آيد.
(93)-
آنكه
نبات عارضش آب حيات ميخورد ...
بيت بر وزن شماره 24 با قافيه مردف مردّف.
(94)- نبات: در مصراع اول لفظ عربى بمعنى
گياه و در مصراع دوم مأخوذ از عربى بمعنى نبات شيرينى است.
(95)- شكر: استعاره است از لب.
(96)- نبات: شكر مصفاى بلورىشده و به نقل
برهان قاطع آنرا پرويز ميگويند كه گويا مخفف پرويزن است چه پرويزن بمعنى غربال و
وسيله تصفيه است.
طبرزد (تبرزد) و قند مكرر همان نبات است. گويا چون نبات را به شكل
درخت كوچك ميساختهاند از آنجهت آنرا نبات ناميدهاند و ممكن است نبات اسم مصدر از
تنبيت بمعنى تربيت و پرورش باشد.
«هركه» در مصراع آخر مسند اليه است براى هردو جمله (بر شكرش نگه كند
و نبات ميخورد) يعنى هركسى به لب او نگاه كند گويى نبات ميخورد.
نام کتاب : شرح گلستان نویسنده : خزائلى، محمد جلد : 1 صفحه : 538