نام کتاب : شرح گلستان نویسنده : خزائلى، محمد جلد : 1 صفحه : 489
27
دو صاحبدل نگهدارند مويى
28 هميدون سركشى، و آزرمجويى
وگر
بر هردو جانب جاهلانند
اگر
زنجير باشد بگسلانند
يكى
را زشتخويى داد دشنام
تحمّل
كرد و گفت: اى نيكفرجام
بتر
زانم كه خواهى گفتن آنى
كه
دانم عيب من چون من ندانى
حكايت (6)
29 سحبان وائل را در فصاحت بينظير نهادهاند بحكم آنكه سالى بر سر جمعى
سخن گفتى و لفظى 30 مكرر نكردى و اگر همان اتفاق افتادى،
بعبارتى ديگر بگفتى و از جمله آداب ندماى ملوك يكى اين است.
31
سخن گرچه دلبند و شيرين بود
سزاوار
تصديق و تحسين بود
چو
يكبار گفتى، مگو بازپس
كه
حلوا چو يكبار خوردند، بس
حكايت (7)
يكى را از حكما شنيدم كه ميگفت: هرگز كسى به جهل خويش اقرار نكرده
است، مگر آن كس كه 32
چون ديگرى در سخن باشد همچنان تمام ناگفته، سخن آغاز كند.
33
سخن را سر است اى خردمند و بن
مياور
سخن در ميان سخن
خداوند
تدبير و 34
فرهنگ و هوش
نگويد
سخن تا 35
نبيند خموش
حكايت (8)
تنى چند از خاصان محمود گفتند حسن
36 ميمندى را، كه سلطان امروز ترا چه گفت در فلان مصلحت؟ گفت: بر شما
هم پوشيده نماند. گفتند: آنچه با تو گويد به امثال ما گفتن روا ندارد. گفت: به
اعتماد آنكه داند كه نگويم، پس
نام کتاب : شرح گلستان نویسنده : خزائلى، محمد جلد : 1 صفحه : 489