نام کتاب : شرح گلستان نویسنده : خزائلى، محمد جلد : 1 صفحه : 469
______________________________
(203)-
فَإِذا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ
(قسمتى از آيه 65 از سوره عنكبوت) ترجمه: چون به كشتى سوار شدند، خدا را خواندند
در حالى كه دين و آيين خود را براى وى خالص ساخته بودند.
(204)- فلك: بمعنى كشتى و كشتيها است و مفرد و
جمع آن يكسان است.
(205)-
دست
تضرع چه سود بنده محتاج را ...
فرد بر وزن شماره 20
(206)-
از
زر و سيم راحتى برسان ...
قطعه بر وزن شماره 1 با قافيه مطلق مردف.
(207)- راحتى: ياء، در راحتى، ياء نكره است
زيرا راحت، خود اسم مصدر است و به ياء مصدرى محتاج نيست، منتهى در زبان معمول
امروز، راحت و سلامت در معنى وصفى هم بكار ميرود لكن فصيح نيست.
(208)- خشتى از سيم و خشتى از زر گير: يعنى
چنان پندار كه خشتى از خانهات از زر است و خشت ديگر از سيم. چون درميگذرى و بجا
ميگذارى ترا سودى نميدهد.
(209)- اقارب: بمعنى نزديكان و خويشان. جمع
اقرب.
(210)- دمياطى: بكسر اول، پارچهاى كه در شهر
دمياط مصر بافته ميشده و شهرت داشته است. در بعضى نسخهها بجاى «دمياطى»، «ديباى
چينى» ضبط شده.
(211)- بادپا: كنايه از اسب تندرو است كه
همچون باد سير كند.
(212)-
وه
كه گر مرده بازگرديدى ...
قطعه بر وزن شماره 1 با قافيه مقيد.
(213)-
بخور
اى نيكسيرت سره مرد ...
بيت بر وزن شماره 1 با قافيه مقيد.
(214)- سره: بمعنى گزيده. سر به اضافه هاء
نسبت. سكه رايج را هم سره و سكه قلب را ناسره خوانند.
(نظير اين بيت سعدى از بو حنيفه اسكافى:
بخور
اى سيّدى به شادى و ناز
هركجا
نعمتى بچنگ آرى
دهر
در بردنش شتاب كند
گر
تو در خوردنش درنگ آرى
حكايت «24» صيادى ضعيف را ماهيى قوى به دام اندر افتاد ...
(215)- دام: در زبان فارسى دو معنى دارد: يكى
حيوان اهلى كه از ريشه هندى باستانى دام بمعنى رام كردن مأخوذ است و ديگر وسيله
گرفتار كردن حيوانات كه از ريشه هندى باستانى
نام کتاب : شرح گلستان نویسنده : خزائلى، محمد جلد : 1 صفحه : 469