نام کتاب : شرح گلستان نویسنده : خزائلى، محمد جلد : 1 صفحه : 428
107
پرنيان و 108 نسيج، بر نااهل
109 لاجورد و طلاست بر ديوار
حكايت (14)
حاتم طائى را گفتند: از خود بزرگ همتتر در جهان ديدهاى يا
شنيدهاى؟
گفت: بلى روزى چهل شتر قربان كرده بودم امراى عرب را. پس بگوشه
صحرايى به حاجتى برون رفتم، خاركنى ديدم 110 پشتهاى فراهم آورده. گفتمش: به مهمانى حاتم چرا نروى كه خلقى 111 بر سماط او گرد آمدهاند؟ گفت:
112
هركه نان از عمل خويش خورد
منّت
حاتم طائى نبرد
من او را به همت و جوانمردى از خود برتر ديدم.
حكايت (15)
113 موسى
1147 درويشى را ديد از برهنگى به ريگ اندر شده. گفت:
يا موسى، دعا كن تا خداى عزّ و جل مرا كفافى دهد كه از بيطاقتى بجان
آمدم.
موسى 7 دعا كرد و برفت. پس از چند روز كه بازآمد از
مناجات، مر او را ديد گرفتار و خلقى انبوه بر او گرد آمده. گفت: اين چه حالت است؟
گفتند: خمر خورده است و 115
عربده كرده و كسى را كشته، اكنون قصاصش ميكنند. لطيفان گفتهاند:
116
آنكه هفت اقليم عالم را نهاد
هركسى
را آنچه 117
لايق بود داد
آن
دو شاخ گاو اگر خر داشتى
آدمى
را نزد خود نگذاشتى
گربه
مسكين اگر برداشتى
تخم
گنجشك از جهان برداشتى
118 عاجز باشد كه دست قدرت يابد
برخيزد
و دست عاجزان برتابد
119 وَ لَوْ بَسَطَ
اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبادِهِ لَبَغَوْا فِي الْأَرْضِ
موسى 7 به 120
حكمت جهان آفرين اقرار كرد و از 121
تجاسر خويش، استغفار.
نام کتاب : شرح گلستان نویسنده : خزائلى، محمد جلد : 1 صفحه : 428