نام کتاب : شرح گلستان نویسنده : خزائلى، محمد جلد : 1 صفحه : 410
______________________________
(548)-
هزار
خويش كه بيگانه از خدا باشد ...
بيت بر وزن شماره 12 با قافيه مردف موصول مردّف.
هزار: غالبا عدد هزار مشخص كثرت است و عدد يك، قلت را معين ميكند و
بهمين جهت گاهى آنها را در مقابل يكديگر قرار ميدهند.
(549)- بيگانه از خدا: يعنى بيخبر از خدا و
بيرابطه با خدا. در مصراع دوم از بيگانه معنى متضاد با خويش اراده شده است.
(550)- فداء: بكسر اول و با الف ممدود بمعنى
سربها دادن و مجازا بمعنى بدل و قربانى است. اما فداء با فتح اول بمعنى حجم و
بمعنى انبار كالا است و آنچه مناسبتر با تلفظ فارسى است فدا با كسر فاء و الف است.
(551)- آشنا: در پهلوىk
?anhs ?a مركب
از پيشوندA و?anhshK
بمعنى شناختن. آشنا بمعنى شناسا و در مقابل بيگانه است. در بيت، صنعت طباق و تضاد
بكار رفته است.
حكايت «44» [
پيرمردى
لطيف در بغداد ...
]
(552)-
پيرمردى
لطيف در بغداد ...
مثنوى بر وزن شماره 1
(553)- داماد: ريشه پهلويشtamed
و ريشه آن در اوستا «زاماتار» و در هندى باستان، ژاماتار، است.
(554)- دندان: ريشه پهلوى آنetnad
است وtned
در زبان فرانسه و دانتيستetsitned بمعنى دندانساز از همين ريشه است. در زبان
كردى هم دندان را ديان ميگويند.
(555)- انبان: كيسه پوستى يا چرمى.
(556)- مزاح: بفتح اول بمعنى شوخى. (بكسر و
بضم اول هم آمده است).
هزل بگذار و جد از او بردار: يعنى شوخى را كنار بگذار و از اين سخن
مطلب حدى آنرا در نظر بگير و از آن بهره بردار.
(557)-
خوى
بد در طبيعتى كه نشست ...:
اين بيت، نتيجه و مفاد واقعى داستان است و نظير آن در زبان عامه اين
گفتار است كه ميگويند: توبه گرگ مرگ است. يعنى چون گرگ بدريدن و خوردن گوسفندان
عادت كرده تنها مرگ موجب ترك عادت و قطع طبيعت او خواهد شد.
حكايت «45» آوردهاند كه فقيهى دخترى داشت بغايت زشتروى ...
(558)- بحد زنان رسيده: يعنى به سن بلوغ و
ازدواج رسيده.
نام کتاب : شرح گلستان نویسنده : خزائلى، محمد جلد : 1 صفحه : 410