نام کتاب : شرح گلستان نویسنده : خزائلى، محمد جلد : 1 صفحه : 295
فَأُولئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ
اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقِينَ وَ الشُّهَداءِ وَ
الصَّالِحِينَ وَ حَسُنَ أُولئِكَ رَفِيقاً ترجمه: آنان
(فرمانبرداران خدا و رسول) يا كسانى هستند كه خداوند بر ايشان نعمت خود را ارزانى
داشته از قبيل پيغمبران و شهيدان و صديقان و آنان از جهت رفيق، حالى بس نيكو
دارند. (يعنى خدا رفيق و يار آنها است).
درجهبندى اهل ايمان و مريدان از زمان فيثاغورث و شايد از زمان ارفوس
معمول بوده است.
______________________________
(682)-
گرنه
اميد و بيم راحت و رنج ...
قطعه بر وزن شماره 1 با قافيه مطلق مردّف.
(683)- راحت: ممكن است راحت با واو عطف بر
اميد و بيم معطوف باشد. اما هرگاه بدون عطف خوانده شود، راحت، مضاف اليه است براى
اميد و رنج، مضاف اليه است براى بيم و در اين صورت، صنعت لفونشر بكار رفته.
(684)-
ور
وزير از خدا بترسيدى ...
مفاد اين بيت اين است كه اگر وزير بهمان اندازه كه از ملك (پادشاه)
ميترسد از خدا هم ترس ميداشت، ملك (فرشته) ميبود.
ملك: بكسر لام بمعنى پادشاه كه جمع آن ملوك است با ملك بفتح لام
بمعنى فرشته كه جمع آن ملائكه است جناس دارد.
حكايت «30» پادشاهى بكشتن بيگناهى فرمان داد ...
(685)- بزه: هموزن مزه، لفظ فارسى است بمعنى
خطا و ريشه پهلوى آن بچگkacaB در پازند بزهhazaB ميباشد، برحسب قاعده بايد هاء آن غيرملفوظ
باشد ولى معمولا با هاء ملفوظ آنرا بخصوص در تركيبات تلفظ ميكنند و بزهكار مانند
گنهكار تلفظ ميشود.
(686)-
دوران
بقا چو باد صحرا بگذشت ...
رباعى بر وزن شماره 5 با قافيه مردف.
(687)- از سر خون درگذشتن: از سر خون برخاستن،
كنايه از بخشودن جان و بقتل نرسانيدن است.
حكايت «31» وزراى انوشيروان در مهمى از مصالح ملك، انديشه
همىكردند ...
(688)- مزيّت: جمع آن مزايا، لفظ عربى بمعنى
برترى و مايه امتياز. مصدر آن «مزى» بمعنى تكثير است.
نام کتاب : شرح گلستان نویسنده : خزائلى، محمد جلد : 1 صفحه : 295