نام کتاب : شرح گلستان نویسنده : خزائلى، محمد جلد : 1 صفحه : 291
______________________________
(652)-
چه
سالهاى فراوان و عمرهاى دراز:
قطعه بر وزن شماره 12 با قافيه مردف مردّف.
(653)- خلق: بمعنى آفريده شده است. در زبان
فارسى، بصورت اسم جمع استعمال ميشود و در اين بيت، اسم جمع است. هرگاه مسند اليه،
اسم جمع باشد، روا است كه فعل را مفرد بياورند.
(654)- چنانكه دست بدست آمدست ملك بما ...:
يعنى چون ملك و تسلط و هرگونه دارايى از پيشينيان به ما دست بدست رسيده است، دست
بدست هم از ما به آيندگان خواهد رسيد.
حكايت «27» يكى در صنعت كشتى گرفتن سرآمده بود ...
(655)- كشتى: با شين معجمه يا سين مهمله، بند
مخصوص يا زنار بوده است كه بر كمر ميبستهاند و چون در ورزش كشتى غالبا دو حريف
كمربند يكديگر را ميگيرند، از اينرو ورزش و زورآزمايى كه به خاك افكندن يك حريف
پايان آن باشد، كشتى گرفتن ناميده شده است. در قديم، اينگونه هنرها را صنعت
ميناميدند و هريك از اقسام يا شيرينكاريهاى اين مسابقات را فن يا بند ميخواندند.
تعداد اقسام كشتى كه به سيصد و شصت بالغ گرديده شايد واقعيتى نداشته باشد و به
مشابهت دايره، آنرا به سيصد و شصت فن يا بند تقسيم كرده باشند.
غالبا ورزشكاران مانند شعبدهبازان وردهايى ميخواندند و بر خود
مىدميدند و آن اوراد را در برد مسابقه مؤثر ميپنداشتند. از اينرو، اصطلاح فوت و
فن بمعنى اطلاع از ريزهكاريها در زبان ما باقى است.
(656)- دفع انداختن: يعنى امروز و فردا كردن و
بدفع الوقت گذرانيدن.
(657)- مصارعت: كشتى گرفتن، بخاك افكندن. چون
كسى كه دچار بيمارى اغماء و بيهوشى ميشود يكباره به زمين مىافتد، از اينجهت او را
«مصروع» مينامند.
(658)- متسع: فراخ. اسم فاعل از اتساع. ريشه
مجرد آن وسعت است.
(659)- صدمت: برخورد با نيت آزار رسانيدن.
(660)- غريو: فرياد. غريو، به كسر غين بمعنى
فرياد همراه با شور و هيجان است.
(661)- بسر نبردن: از عهده اثبات دعوى
برنيامدن است.
(662)-
هرآن
كهتر كه با مهتر ستيزد ...
بيت بر وزن شماره 7 با قافيه مردف موصول.
(663)- دقيقه: نكته مهم و پرارزش كه جزئى و
خرد پنداشته شود. جمع آن دقايق.
چنانكه ميدانيم 60/ 1 درجه و 60/ 1 ساعت را نيز دقيقه مينامند. ريشه
دقيقه، دقت، بمعنى باريكى و خردى است.
نام کتاب : شرح گلستان نویسنده : خزائلى، محمد جلد : 1 صفحه : 291