335 به معظمّات امور مملكت متعلق باشد و تحمل 336 ازدحام عوام نكند.
337 حرامش بود نعمت پادشاه
كه هنگام فرصت ندارد نگاه
338 مجال سخن تا نبينى ز پيش
به بيهوده گفتن مبر قدر خويش
گفت: برانيد اين گداى 339 شوخ 340 مبذر را كه 341 چندان نعمت 342 به چندى مدت برانداخت كه خزانه 343 بيت المال، لقمه 344 مساكين است نه 345 طعمه اخوان الشياطين.
346 ابلهى كو روز روشن شمع 347 كافورى نهد
زود بينى كش 348 به شب روغن نباشد در چراغ
يكى از وزراى ناصح گفت: اى خداوند، مصلحت آن بينم كه چنين كسان را 349 وجه كفاف 350 به تفاريق 351 مجرى دارند تا در نفقه اسراف نكنند.
اما آنچه فرمودى از 352 زجر و 353 منع، مناسب سيرت ارباب همت نيست يكى را به لطف اميدوار كردن و باز به نوميدى خسته گردانيدن.
354 بروى خود در 355 اطماع باز نتوان كرد
چو باز شد، بدرشتى 356 فراز نتوان كرد
357 كس نبيند كه تشنگان 358 حجاز
بر لب آب شور. گرد آيند
هركجا چشمهاى بود شيرين
مردم و مرغ و مور گرد آيند
حكايت (14)
يكى از پادشاهان پيشين در رعايت مملكت سستى كردى و لشكر بسختى داشتى لاجرم چون دشمنى صعب روى نمود، همه 359 پشت بدادند.
360 چو دارند گنج از سپاهى دريغ
دريغ آيدش دست بردن به تيغ