[1] عراق: ناحيهيى ميان دجله و فرات و اطلاق آن تا
طبرستان بوده. در صدر بنى اميه، اين ناحيه به دو منطقه تقسيم ميشد. مركز يكى كوفه
و مقر حكومت ديگرى بصره بود و به تدريج اصطلاح عراق عرب و عراق عجم پيدا آمد و پيش
از قانون استان بندى ايران، ولايت مركزى ايران را عراق و شهر سلطانآباد را هم كه
از بناهاى يوسف خان سپهدار( معاصر محمد شاه قاجار) است عراق مىناميدند و اكنون
شهر نامبرده اراك ناميده ميشود و اراك مأخوذ از« رگ» است.« رى» نيز از همين ريشه
آمده. براى تفصيل بيشتر( ر ك. شرح گلستان ذيل لفظ عراق).
[2] پريشانى خاطر دادخواه: مسند اليه است براى فعل
براندازد يعنى پريشانى ستمديدگان موجب برانداختن پادشاه خواهد شد. مىتوان در اين
بيت پادشاه را مسند اليه گرفت. در اين صورت، معنى چنين مىشود: پادشاه عادل
پريشانى خاطر ستمديده را از مملكت بكلى مرتفع مىكند، معنى دوم در اينجا مراد نيست.
اينگونه ابيات يا جملهها كه دو معنى را تحمل مىكند، در اصطلاح« ذو وجهين»
ناميده ميشود.
[3] - ستاننده: خداوند، گيرنده حق كسى است كه نتواند حق
خود را از ستمگر بگيرد.
[4] ابن عبد العزيز: ابو حفص عمر بن عبد العزيز بن
مروان، يكى از خلفاى بنى اميه است كه برخلاف ديگر افراد اين سلسله عدالتپيشه بوده
و اموالى را كه حكام بنى اميه به ظلم از مردم گرفته بودند، از غاصبان مسترد داشته
به بيت المال تسليم كرده است. سب و ناسزاگويى بر حضرت على( ع) را ممنوع داشت و
ملك« فدك» را به بنى هاشم بازگردانيد.
چون در كودكى سرش شكستگى پيدا
كرده بود به« اشج بنى اميه» معروف شد و احاديثى در باره اشج بنى اميه نقل ميكردند
و از پيش، انتظار ميكشيدند كه خلافت به چنين شخصى رسد-
نام کتاب : شرح بوستان نویسنده : خزائلى، محمد جلد : 1 صفحه : 96