[1] جمشيد: نام ششمين پادشاه از سلسله داستانى
پيشداديان. نام او در« ودا»« يما» و در گاتهاى زرتشت« يام» آمده. برحسب اوستا، وى
كسى است كه مأمور گستردن و آباد كردن زمين بوده در گاتهها عنوان شيد كه به معنى
درخشان است، براى وى ذكر نشده و ممكن است كه جمشيد در اول بصورت مضاف و مضاف اليه
با اضافه بنوت بوده است، چه برحسب ودا« جم» فرزند خورشيد است. در آبان يشت و
فروردين يشت عنوان شيد به نام جم افزوده شده است. برحسب داستانهاى ايرانى چون
جمشيد به آذربايجان رسيد، در آنجا بر تخت نشست و تاجى مرصع بر سر نهاد. تاجگذاريش
هنگام طلوع آفتاب بوده چون نور خورشيد بر آن تاج و تخت تابيدن گرفت، چنان روشنى
پديد آمد كه همه غرق تعجب شدند و از آنروز جم را جمشيد ناميدند و جشن نوروزى برپا
كردند. حشمت جمشيد و همچنين انتساب انگشترى مخصوص و جام جهاننما به او موجب آن
شده كه گاهى داستانهاى ايرانى جمشيد با داستانهاى اسرائيلى بهم آميخته گردد چنانكه
حافظ گويد:
سألتُ حبيبى
الوصلَ منه دُعابَةً
و أعْلَمُ
أنَّ الوصل ليس يكونُ
فمَاسَ دلالًا
و ابتهاجاً و قال لى
برفقٍ مجيباً(
ما سألتَ يَهُونُ)
[2] دارا: در تاريخ داستانى ايران دو تن از شاهان
كيانى به نام دارا موسومند: يكى داراى اكبر يا داراب فرزند بهمن كه او را در
صندوقى به آب افكندند و در نزد گازرى پرورش يافت آنگاه هنگام عرض لشكر، مادرش هما
او را شناخت و داراب به خانه سلطنت بازگشت. گويند:
او را از آن جهت داراب ناميدهاند
كه صندوق حامل او را ميان دار و آب يعنى ميان درخت و آب يافتهاند( داستان وى با
قصه موسى در تورات مشابهتى دارد): پيدا است كه دارا همان داريوش، دومين پادشاه به
نام دارا فرزند داراى اكبر است كه مغلوب اسكندر مقدونى شد چنانكه-
نام کتاب : شرح بوستان نویسنده : خزائلى، محمد جلد : 1 صفحه : 92