responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : شرح بوستان نویسنده : خزائلى، محمد    جلد : 1  صفحه : 76

كه سهلست لعل‌[1] بدخشان شكست‌

شكسته نشايد دگرباره بست‌

حكايت (3) [ز درياى عمان برآمد كسى ....]

ز درياى عمان‌[2] برآمد كسى،

سفر كرده هامون و دريا بسى‌

عرب ديده و ترك و تاجيك‌[3] و روم‌[4]

ز هر جنس‌[5]، در نفس پاكش علوم‌

جهان گشته و دانش اندوخته‌

سفر كرده و صحبت آموخته‌

به هيكل‌[6] قوى چون تناور درخت‌

و ليكن فرومانده بى‌[7] برگ، سخت‌


[1] لعل بدخشان: لعل معرب لال است و لال نوعى است از ياقوت.

بدخش نام شهريست از افغانستان و شايد بدخش نام شهر و بدخشان نام شهرستان باشد لعل اين ناحيه معروف است، رجوع شود به شرح گلستان صفحه 289 سطر 18.

[2] عمان: عمان به ضم اول و تخفيف ميم ناحيه‌ايست در جنوب‌شرقى عربستان مركز آن مسقط. بمناسبت اين ناحيه درياى عمان و خليج عمان معروف شده و هر سه را با تشديد ميم خوانده‌اند، چند حديث هم درباره مردم عمان رسيده، از آن جمله بموجب حديثى حجت هر يك از آنان در حكم دو حجت بشمار آمده است و اين حديث بر جرأت و درستكارى آنان دلالت دارد. سرزمين عمان ناحيه‌ايست حاصلخيز و درياى عمان بمناسبت موقع تجارى كه دارد، داراى اهميت بسيار است و سفركردگان آن مجرب و آزموده‌اند.

ضمنا بايد دانست كه عمان با تشديد ميم و فتح عين است كه در قديم يكى از شهرهاى شامات بشمار ميرفته و اينك پايتخت كشور اردن هاشمى است.

[3] - تاجيك: درباره تاجيك چند احتمال داده شده، بهترين احتمال آنست كه تاجيك، تركان غيرمغول باشند كه پيرو مغولان بوده‌اند و تركها بر برخى از ايرانيان عنوان تاتى اطلاق كرده‌اند و به زبان تاتى هم‌اكنون در حدود كرج و قزوين گفتگو ميشود، لهجه خاصى از زبان تات در ناحيه وفس اراك معمول است.

[4] روم: در اينجا جمع رومى است بمعنى روميان اين‌چنين جمع در عربى معمول است چنانكه جمع مجوسى ميشود مجوس و جمع يهودى ميشود يهود.

[5] زهر جنس در نفس ...: مصراع اشاره دارد به آنكه بايد دانش به پاكى و طهارت نفس همراه باشد تا فضيلتى بشمار آيد.

[6] لفظ هيكل يونانى الاصل است بمعنى معبد و بتخانه و از زبان يونانى به سريانى و عبرى نقل شده است و در تورات بر معبد اورشليم و در كتاب دانيال بر قصر پادشاهان اطلاق گرديده بتدريج بناى مرتفع و چترهاى ستبر و بزرگ را هيكل ناميده‌اند پس از آن مجازا پيكر و بدن نيز هيكل نام گرفته از جانب ديگر نوشتن بعضى دعاها را با صورتى خاص،« هيكل نوشتن» خوانده‌اند در اينجا مراد از هيكل، جثه است.

[7] بى‌برگ: بى‌نوا، ميان الفاظ بى‌برگ و تناور درخت« ايهام تناسب» است.

نام کتاب : شرح بوستان نویسنده : خزائلى، محمد    جلد : 1  صفحه : 76
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست