[1] نزع: در لغت به معنى كندن و جدا كردن است و نزع
روان به فارسى« جان كندن» ترجمه ميشود و نزع هم عرفا در همين معنى بكار ميرود.
[2] هرمز: هرمز چهارم، فرزند انوشيروان است كه از سال
579 تا سال 590 بعد از ميلاد سلطنت كرده است. در شاهنامه فردوسى نيز پندهاى
انوشيروان به هرمز مذكور است. گويا فكر نصيحت دادن انوشيروان به هرمز، ناشى از
عدالت كسرى و سوء سلوك هرمز باشد.
[3] - خاطر نگهدار: نگهدارنده خاطر، در زبان فارسى ممكن
است صفت فاعلى با مفعول خود تركيب شود، از قبيل دلنواز- دلجو.
[4] آرايش: ضبط مشهور آسايش است اما،« آرايش» مناسبتر
مينمايد، زيرا حداقل آسايش شخصى بر تأمين آسايش ديگران شرعا و عرفا مقدم است، ولى
هركس بايد از تجمل صرفنظر كند و تا آسايش متعلقان فراهم نشود، پرداختن به تجمل روا
نيست.
[5] بيخند: مراد اين است كه رعيت در حكم ريشه است و
پادشاه در حكم درخت است و براى دوام درخت، محكمى ريشه لازم است. رعيت در اين بيت،
عنوان اسم جمع دارد و چون يكان يكان رعيت اجزاء ريشه را تشكيل مىدهند، رابطه جمله
جمع آمده است.
نام کتاب : شرح بوستان نویسنده : خزائلى، محمد جلد : 1 صفحه : 67