responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : شرح بوستان نویسنده : خزائلى، محمد    جلد : 1  صفحه : 67

باب اول در عدل و تدبير و رأى‌

حكايت (1) [شنيدم كه در وقت نزع روان ....]

شنيدم كه در وقت نزع‌[1] روان،

به هرمز[2] چنين گفت نوشيروان،

كه خاطر[3] نگهدار درويش باش‌

نه دربند آرايش‌[4] خويش باش‌

نياسايد اندر ديار تو كس‌

چو آسايش خويش جويى و بس‌

نيايد به نزديك دانا پسند،

شبان خفته و گرگ در گوسفند

برو پاس درويش محتاج دار

كه شاه از رعيت بود تاجدار

رعيت چو بيخند[5] و سلطان درخت‌

درخت اى پسر باشد از بيخ، سخت‌


[1] نزع: در لغت به معنى كندن و جدا كردن است و نزع روان به فارسى« جان كندن» ترجمه ميشود و نزع هم عرفا در همين معنى بكار ميرود.

[2] هرمز: هرمز چهارم، فرزند انوشيروان است كه از سال 579 تا سال 590 بعد از ميلاد سلطنت كرده است. در شاهنامه فردوسى نيز پندهاى انوشيروان به هرمز مذكور است. گويا فكر نصيحت دادن انوشيروان به هرمز، ناشى از عدالت كسرى و سوء سلوك هرمز باشد.

[3] - خاطر نگهدار: نگهدارنده خاطر، در زبان فارسى ممكن است صفت فاعلى با مفعول خود تركيب شود، از قبيل دلنواز- دلجو.

[4] آرايش: ضبط مشهور آسايش است اما،« آرايش» مناسب‌تر مينمايد، زيرا حداقل آسايش شخصى بر تأمين آسايش ديگران شرعا و عرفا مقدم است، ولى هركس بايد از تجمل صرفنظر كند و تا آسايش متعلقان فراهم نشود، پرداختن به تجمل روا نيست.

[5] بيخند: مراد اين است كه رعيت در حكم ريشه است و پادشاه در حكم درخت است و براى دوام درخت، محكمى ريشه لازم است. رعيت در اين بيت، عنوان اسم جمع دارد و چون يكان يكان رعيت اجزاء ريشه را تشكيل مى‌دهند، رابطه جمله جمع آمده است.

نام کتاب : شرح بوستان نویسنده : خزائلى، محمد    جلد : 1  صفحه : 67
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست