responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : شرح بوستان نویسنده : خزائلى، محمد    جلد : 1  صفحه : 252

جوان‌[1] سر از كبر و پندار مست،

چو پيران به كنج عبادت نشست‌

پدر بارها گفته بودش به هول:

كه شايسته‌رو باش و بايسته قول‌

جفاى پدر برد و زندان و بند

چنان سودمندش نيامد كه پند

گرش سخت گفتى سخنگوى سهل:

كه بيرون كن از سر جوانى و جهل،

خيال و غرورش بر آن داشتى،

كه درويش را زنده نگذاشتى‌

سپر نفكند شير غران ز جنگ‌

نينديشد از تيغ بران پلنگ‌

به نرمى ز دشمن توان كرد دوست‌

چو با دوست سختى كنى، دشمن اوست‌

چو سندان، كسى سخت‌رويى نكرد،

كه خايسك‌[2] تأديب بر سر نخورد

به گفتن درشتى مكن با امير

چو بينى كه سختى كند، سست گير

به اخلاق با هركه بينى بساز

وگر زيردست است اگر سرفراز

كه اين گردن از نازكى بركشد

بگفتار خوش، و آن، سر اندر كشد

به شيرين‌زبانى توان برد گوى‌

كه پيوسته تلخى برد تندخوى‌

تو شيرين‌زبانى ز سعدى بگير

ترشروى را گو: به تلخى بمير

حكايت (8) [شكرخنده‌يى انگبين ميفروخت ....]

شكرخنده‌يى انگبين‌[3] ميفروخت،

كه دلها ز شيرينش مى‌بسوخت‌


[1] جوان سر از كبر و پندار مست: عبارت« سر از كبر و پندار مست» جمله وصفى است براى« جوان». بنابراين حرف آخر جوان بايد مكسور خوانده شود، يعنى جوانى كه در گذشته از كبر و پندار سرى مست داشت تغيير حالت داد. در نسخه« على يف»« جوان را سر از كبر و پندار مست» ضبط شد و اين ضبط درست نيست زيرا دلالت بر آن خواهد داشت كه جوان در زمان تغيير حال هم سرمست بوده است و حال آنكه چنين نيست

[2] خايسك( با كسر ياء): چكش. فردوسى گويد.

سألتُ حبيبى الوصلَ منه دُعابَةً

و أعْلَمُ أنَّ الوصل ليس يكونُ‌

فمَاسَ دلالًا و ابتهاجاً و قال لى‌

برفقٍ مجيباً( ما سألتَ يَهُونُ)

[3] - انگبين: اصل پهلوى آن انگوبين است از الفاظ همريشه معلوم ميشود كه انگ به معنى شيره است. آميزه سركه و انگبين را سركنگبين گويند.

نام کتاب : شرح بوستان نویسنده : خزائلى، محمد    جلد : 1  صفحه : 252
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست