[1] فرهاد: بنابر مشهور، عاشق شيرين است كه در پاى كوه
بيستون خود را در عشق شيرين با تبر كشت. مراد اين بيت و بيت پيشين چنين است: شمع
ميگويد يار شيرين من كه عسل بوده است از من جدا ميگردد( شمع از موم است و موم در
اول با عسل آميخته است و آنرا از عسل جدا ميكنند) انگبين شيرين است و از باب عشق و
آميختگى كه موم با آن دارد مانند رابطه عشق شيرين با فرهاد مينمايد بنابراين
چنانست كه شيرين از او جدا ميگردد و در نتيجه شمع مانند فرهاد بايد در آتش عشق
بسوزد.« يا» در« شيرينى»« ياء» وحدت نوعى است، يعنى معشوقى مانند شيرين و از جنس
شيرين.
نام کتاب : شرح بوستان نویسنده : خزائلى، محمد جلد : 1 صفحه : 234