responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : شرح بوستان نویسنده : خزائلى، محمد    جلد : 1  صفحه : 199

چو چشمار[1] و آنگه خورند از تو سير

كه از بام پنجه‌[2] گز افتى به زير

بخيل توانگر به دينار و سيم،

طلسميست بالاى گنجى مقيم‌

از آن سالها مى‌بماند زرش،

كه گردد طلسمى چنين بر سرش‌

به سنگ اجل ناگهش بشكنند

به آسودگى گنج، قسمت كنند

پس از بردن و گرد كردن چو مور،

بخور پيش از آن كت خورد كرم گور

سخن‌هاى سعدى مثال است و پند،

به كار آيدت گر شوى كاربند

دريغ است از اين، روى برتافتن،

كزين روى، دولت توان يافتن‌

حكايت (24) [جوانى به دانگى كرم كرده بود ....]

جوانى به دانگى كرم كرده بود

تمناى پيرى برآورده بود

به جرمى گرفت آسمان ناگهش‌

فرستاد سلطان به كشتن گهش‌

تكاپوى تركان‌[3] و غوغاى عام،

تماشاكنان بر در و كوى و بام‌

چو ديد اندر آشوب، درويش پير،

جوان را به دست خلايق اسير،

دلش بر جوانمرد مسكين بخست،

كه بارى دل آورده بودش به دست‌

برآورد زارى: كه سلطان بمرد،

جهان ماند و خوى پسنديده برد

به هم برهمى سود دست دريغ‌

شنيدند تركان آهخته‌[4] تيغ‌

بزارى از ايشان برآمد خروش،

تپانچه‌زنان بر سر و روى و دوش‌

پياده به سر تا در بارگاه،

دويدند و بر تخت ديدند شاه‌

جوان از ميان رفت و بردند پير،

به گردن بر تخت سلطان اسير

به هولش به پرسيد و هيبت نمود:

كه مرگ منت خواستن بر چه بود

چو نيك است خوى من و راستى،

بد مردم آخر چرا خواستى‌

برآورد پير دلاور زبان:

كه اى حلقه در گوش حكمت جهان،

به قول دروغى كه سلطان بمرد،

نمردى و بيچاره‌يى جان ببرد


[1] چشمارو: حلوايى كه براى رفع چشم‌زخم از كسى ميپزند و با تشريفاتى خاص آنرا آماده مى‌سازند.

[2] بام پنجه گز: بام به بلندى پنجاه ذرع.

[3] - تركان: نگهبانان ترك، دژخيمان ترك.

[4] آهخته تيغ: از نيام بركشيده، شمشير برهنه.

نام کتاب : شرح بوستان نویسنده : خزائلى، محمد    جلد : 1  صفحه : 199
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست