responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : ترجمه عيون أخبار الرضا شيخ صدوق نویسنده : غفاري، علي اکبر؛ مستفيد، حميد رضا    جلد : 1  صفحه : 544

و تعالى پادشاهيى به من بخشيده است كه براى هيچ كس پس از من شايسته نيست. باد و انس و جنّ و پرندگان و وحوش، همگى را مسخّر من كرده است و زبان پرندگان را بمن آموخته، و از هر چيزى بمن عطا فرموده است، ولى با وجود تمام اين سلطنت و پادشاهى، برايم ميسّر نشده است كه يك روز تا شام خوشحال باشم، دوست دارم فردا به قصرم بروم و بطبقه بالاى آن رفته، به تمام ممالكم نگاه كنم، لذا بكسى اجازه ندهيد بر من وارد شود تا مبادا روز من مكدّر گردد، همگى گفتند: بله، به روى چشم.

فرداى آن روز عصايش را بدست گرفت و به بالاترين مكان در قصرش رفت و خوشحال از آنچه به او داده شده بود، به عصا تكيه زد و مشغول نگاه كردن به ممالك خويش گرديد. در اين موقع نگاهش به جوانى افتاد نيكو صورت و خوش لباس، كه از گوشه‌اى از قصر بطرف او مى‌آمد، وقتى سليمان 7 او را ديد، گفت: چه كسى تو را باين قصر داخل كرده است؟ مى‌خواستم امروز در اينجا تنها باشم، به اجازه چه كسى وارد شدى؟ جوان گفت: صاحب اين قصر

نام کتاب : ترجمه عيون أخبار الرضا شيخ صدوق نویسنده : غفاري، علي اکبر؛ مستفيد، حميد رضا    جلد : 1  صفحه : 544
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست