نام کتاب : ترجمه خصال شيخ صدوق نویسنده : جعفري، يعقوب جلد : 1 صفحه : 321
جابر بن عبد اللَّه انصارى مىگويد: به خدا سوگند كه انس بن
مالك را ديدم كه به مرض پيسى مبتلا شده و آن را با عمامه پوشانده ولى پوشيده
نمىشود، و اشعث بن قيس را ديدم كه چشمش را از دست داده بود، و مىگفت: حمد خداى
را كه امير المؤمنين على بن ابى طالب 7 مرا به كورى در دنيا نفرين كرد و براى من
عذاب آخرت را نخواست كه عذاب شوم، و اما خالد بن يزيد وقتى از دنيا رفت خانوادهاش
خواستند او را دفن كنند، او را در خانهاش دفن كردند، وقتى قبيله كنده اين را
شنيدند با اسب و شتر آمدند و شتر را بر در خانه او پى كردند و او مانند مردههاى
جاهليت مرد، و اما براء بن عازب، معاويه او را والى يمن كرد و در آنجا مرد و از
همان جا هجرت كرده بود.
آنچه در آن امان از
چهار خصلت در دنياست و چهار كلمه براى آخرت
45- عطاء بن رياح از ابن
عباس نقل مىكند كه گفت: قبيصة بن مخارق هلالى نزد پيامبر خدا 6 آمد، پس سلام
كرد و مرحبا گفت، سپس فرمود: اى قبيصه براى چه آمدى؟ عرض كرد: يا رسول اللَّه سنّم
بالا رفته و توانم كم شده و نزد خانوادهام خوار شدهام و از برداشتن چيزى كه
مىتوانستم بردارم عاجز شدهام، سخنانى را به من ياد بده كه خدا با آنها به من سود
برساند و مختصر كن كه من مردى فراموشكار هستم، فرمود: چه گفتى اى قبيصه؟ او سخنانش
را تكرار كرد. باز از او پرسيد: چه گفتى؟ باز او سخنانش را تكرار كرد، پس فرمود:
در اطراف تو هيچ سنگ و درخت و كلوخى نماند، مگر اينكه به حال تو از روى دلسوزى
گريه كرد، اى قبيصه از من به ياد داشته باش، براى دنيايت سه بار پس از خواندن نماز
صبح بگو: «منزه است خداوند و حمد بر او، منزه است خداوند بزرگ و حمد بر او و حول و
قوهاى جز از خدا نيست» اگر آن را بگويى از كورى و جذام و برص و فلج در امان خواهى
بود و اما براى آخرت بگو:
«خدايا مرا از جانب خود
هدايت كن و از فضل خود نصيب من گردان و از رحمت خود به من برسان و از بركتهاى خود
بر من نازل كن» مىگويد: پيامبر آنها را مىفرمود و قبيصه با انگشتانش آنها را
مىشمرد.
ابو بكر و عمر گفتند: يا
رسول اللَّه، اين دائى تو خيلى محكم اين سخنان چهارگانه را با انگشتانش مىشمارد،
پيامبر خدا 6 فرمود: اگر با آنها به روز قيامت بيايد و آنها
نام کتاب : ترجمه خصال شيخ صدوق نویسنده : جعفري، يعقوب جلد : 1 صفحه : 321