نام کتاب : فلسفه اخلاق نویسنده : جمعى از نويسندگان جلد : 1 صفحه : 36
داشته باشد. يا هنگامى كه كسى مىگويد
«دندانم درد مىكند» نخست تصوير و معنايىاز دندان و سپس معناى درد در ذهن ما
نقشدر مىبندد. در اين فرآيند، ذهن ما نقشى مانند آينه پيدا مىكند و كتاب، دندان
و درد در آن منعكس مىگردد. در اين حالت، امور ياد شده (كتاب، دندان، درد و مانند
آنها) چونان اشيايى هستند كه در برابر آينه قرار گرفتهاند و تصويرى كه از اين
امور در ذهن ما پديد آمده است، حالتى مثل تصوير در آينه پيدا مىكند. به اين تصوير
ذهنى، مفهوم گفته مىشود و به چيزى كه در برابر آينه ذهن قرار گرفته است (مفهوم بر
آن صدق مىكند و مطابق با آن است) مصداق. پس مفاهيم، صورتهايى هستند كه در ذهن
انسان نقش مىبندند و حكايتگر امورى خارجىاند و مصاديق اين مفاهيم، همان امورى
هستند كه خارج از ذهناند و اين مفاهيم از آنها حكايت مىكنند. در منطق، به مفهوم،
«تصور» نيز مىگويند.[1] البته وقتى
اين مفاهيم در قالب الفاظ[2] در
مىآيند، جملات و گزارهها را تشكيل مىدهند.
اقسام مفاهيم
مفاهيم و صورتهايى كه در ذهن انسان ايجاد مىشوند، همه يك نمونه
نيستند؛ مثلًا صورت ذهنى و مفهوم ذهنى ما از يك فرد با صورت و مفهوم «گل» متفاوت
است. يكى تنها بر يك فرد صادق است، و ديگرى بر مصاديق فراوان (همه گلهاى عالم).
بر اين اساس، مفاهيم را به دو دسته تقسيم مىكنند: مفاهيم كلى، كه حكايت از مصاديق
متعدد مىكنند، و مفاهيم جزئى، كه فقط حكايت از يك مصداق مىكند.[3]
[1] - بنگريد به: محمود شهابى، رهبر خرد، قسمت منطقيات،
ص 7
[2] - در حقيقت، الفاظ نيز حكايت گر مفاهيماند و آدمى
سعى مىكند با به كار گيرى الفاظ، تصاويرى را كه در ذهنش ايجاد شده است، در ذهن
مخاطبش ايجاد كند