نام کتاب : فلسفه اخلاق نویسنده : جمعى از نويسندگان جلد : 1 صفحه : 27
اصلاح رفتار اخلاقى ديگران و تعالى و تكامل
اخلاقى خود، به پيشفرضهايى نياز است كه بدون آنها نمىتوان وارد اين عرصه شد.
پيشينه فلسفه اخلاق
فلسفه اخلاق به شكل امروزى آن، كه به صورت يك رشته مستقل و علمى در
آمده است، دانشى جوان به شمار مىآيد كه از عمر آن بيش از يك قرن نمىگذرد. عدهاى
معتقدند كه جدايى فلسفه اخلاق از قلمرو فلسفه و از علم اخلاق، به سال 1903 باز
مىگردد كه جرج ادوارد مور[1] (erooM .E .G) كتاب مبانى اخلاق (acihtE aipicnirP) را نوشت. اما مباحث اين حوزه در ميان
فيلسوفان از دوران يونان باستان تا به امروز وجود داشته است. اين واقعيت را
مىتوان با مراجعه به مباحث فلاسفه كه در تاريخ فلسفه اخلاق ثبت شده است، بهدست
آورد؛ به گونهاى كه حتّى در قالب شعر و حماسه در ششصد سال قبل از ميلاد اين مباحث
مطرح بوده است. ريشههاى فلسفى اين مباحث را مىتوان تا زمان گزنوفن (540- 500 ق.
م) و هراكليتوس (حدود 500 ق. م) پىگرفت. در دوران بعد، اين مباحث را سقراط (399-
470 ق. م) و شاگردش افلاطون (347- 430 ق. م) و شاگرد او ارسطو (332- 388 ق. م)
پيگيرى نمودند و در واقع تثبيت فلسفه اخلاق صورت يك رشته مستقل، از زمان سقراط
شروع شده است.[2] پس از
ارسطو هم مباحث فلسفه اخلاق به كوشش اپيكوريان،[3]
رواقيون[4] و ... ادامه
يافت. در قرون وسطا[5] نيز افرادى
مانند آمبرس ميلانى (حدود 340- 379. م) آگوستين هيپويى (354- 430. م) و
[1] - فيلسوف انگليسى( 1958- 1873. م) شاگرد هنرى
سيجويك( 1837- 1900. م)
[2] - لارنس سى. بكر، تاريخ فلسفه اخلاق، گروه مترجمان،
ص 13
[3] - مكتبى فلسفى كه به همّت اپيكوروس يونانى( متولد
342 ق. م) بنيانگذارى شد
[4] - مكتبى فلسفى كه از سوى زنون( متولد 336 ق. م) اهل
قبرس، پايه گذارى شد
[5] - دوران هزار ساله از قرن چهارم تا چهاردهم ميلادى
كه دوران تسلط مطلق كليسا بر عرصههاى علمى و الهياتى و اخلاقىغرب است
نام کتاب : فلسفه اخلاق نویسنده : جمعى از نويسندگان جلد : 1 صفحه : 27