نام کتاب : فلسفه اخلاق نویسنده : جمعى از نويسندگان جلد : 1 صفحه : 165
نقد
نسخ در لغت به معناى زايل كردن است و در اصطلاح، عبارت است از «اعلام
انتهاى حجيت قانون و حكمى كه ظاهرش دوام بوده است». فلسفه نسخ احكام را بايد در
فلسفه تعليم و تربيت دينى جست. اقتضاى يك برنامه حكيمانه براىتعليم و تربيت
مردمان اين است كه با سطح آگاهى و بينش آنان متناسب باشد؛ سخن پايانى و نهايى را
در ابتدا نگويد و آرام آرام رو به تكامل و هدف گذارد. روشن است كه اگر براى يك
جامعه خام و سطحى و ابتدايى، احكام و حقايق متعالى بيان شود، برخلاف حكمت و مصلحت
خواهد بود و نتيجه عكس خواهد داد. بر اين اساس، برخى از انديشمندان گفتهاند كه
نسخ، يك ضرورت واقعى است كه مصلحت امت و حكمت الهى آن را اقتضا مىكند.[1] بنا بر اين، نسخ واقعى، به معناى
انكشاف خطا و اشتباه در حكم سابق و ارائه حكمى جديد، در مورد خداوند محال است.
زيرا او عالم مطلق است و به همه زوايا و جوانب امور علم دارد و هيچ چيزى از حيطه
علم او خارج نيست. بدينروى نسخ در احكام الهى به معناى نسخ ظاهرى است؛ يعنى در
حقيقت از همان ابتداى صدور، حكمى موقتى و زمانمند بوده است كه ابراز حكم جديد،
موقتىبودن آن را براى مخاطبان مشخص مىكند. يك مصلحت واقعى (نفس الامرى) موجب
ابراز اين حكم موقتى بوده است، اما مصلحت تكليف و مصلحت تعليم و تربيت اقتضا
مىكرده كه زمان و پايان اين حكم از ابتدا براى مكلفان و متربيان مشخص نباشد.
به هر حال، اوامر و نواهى الهى مبتنى بر مصالح و مفاسد واقعى است؛
اما بايد توجه داشت كه مصالح و مفاسد واقعى يك فعل يا موضوع، هرگز به معناى اين
نيست كه حتماً بايد تا ابد بدون تغيير بماند و همواره حكمى واحد داشته باشد.
همانگونه كه يك طبيب حاذق با توجه به حالات مختلف بيمارش و فصول مختلف سال و
وضعيت جغرافيايى مريض، نسخه خود را تغيير مىدهد، ممكن است حكمى براى قوم يا محيط
جغرافيايى و فرهنگى خاصى مصلحت
[1] - براى مطالعه بيشتر در باره نسخ و مسايل آن،
بنگريد به: محمدهادى معرفت، تلخيص التمهيد، ج 1، ص 435- 405؛ وجعفر مرتضى العاملى،
حقائق هامة حول القرآن الكريم، ص 368- 303
نام کتاب : فلسفه اخلاق نویسنده : جمعى از نويسندگان جلد : 1 صفحه : 165