الف) «قبح» يا وصف افعال خداوند است يا وصف افعال بندگان.
ب) هر دو صورت باطل است.
بطلان و نادرستى صورت اول مورد اتفاق همگان است. هيچ مسلمانى افعال
الهى را به داشتن «قبح» توصيف نمىكند. خداوند مالك مطلق است و قبيح در مورد او
معنا ندارد. بنابر اين همه افعال او خوب است.
صورت دوم نيز باطل است. زيرا حسن يا قبح، وصف افعال اختيارى است؛ در
حالى كه آدميان در انجام كارهاىخود اختيار ندارند. به تعبير ديگر، هيچ فعلى از
انسان صادر نخواهد شد، مگر آنكه خداوند انگيزه انجام آن را در او ايجاد كند و
زمانى كه چنين انگيزهاى در او ايجاد شود، صدور آن كار از او ضرورى خواهد بود.
بنابراين آدميان در انجام كارهاى خود اختيار ندارند.
ج) پس نه فعل خداوند را مىتوان به وصف بدى ياد كرد و نه فعل بندگان
را.
نقد
1. قبح، صفت است و موصوف مىخواهد؛ اما نه به اين صورت كه موصوف آن
فعليت داشته باشد؛ يعنى نمىتوان افعال الهى را به قبح توصيف كرد البته نه به معنا
كه خداوند نمىتواند كار قبيح انجام دهد. همچنين اگر افعال انسانى به قبح يا حسن
توصيف مىشود، منظور اين است كه قابليت اين اتصاف را دارايند؛ نه آنكه بالفعل به
قبح يا حسن توصيف شوند.
[1] - اين استدلال را فخر رازى در كتاب محصل افكار
المتقدمين و المتأخرين، ص 154، ذكر كرده است.( لو قبح الشئ لقبح اما من اللَّه
تعالى او من العبد و القسمان باطلان، فالقول بالقبح باطل، اما انه لايقبح من
اللَّه فمتفق عليه، و اما انه لايقبح من العبد فلان ما صدر عن العبد صادر عنه على
سبيل الاضطرار لما بينا انه يستحيل صدور الفعل عنه الا اذا احدث اللَّه فيه الداعى
الى ذلك الفعل، و متى احدث اللَّه الداعى فيه كان الفعل واجباً و بالاتفاق لايقبح
من المضطر شىء.) همچنين بنگريد به: السيدالشريف على بن محمد الجرجانى، شرح
المواقف، ج 8، ص 188- 185
نام کتاب : فلسفه اخلاق نویسنده : جمعى از نويسندگان جلد : 1 صفحه : 163