نام کتاب : آرامبخش دل داغديدگان (ترجمه مُسكّن الفؤاد شهيد ثاني) نویسنده : جناتي، حسين جلد : 1 صفحه : 150
ديدم كه سر گرگ در شكم بچه است و مشغول
خوردن او مىباشد دوباره به طرف شتر رفتم وقتى كه نزديك آن رسيدم و مىخواستم آن
را بگيرم لگد محكمى به صورتم زد كه من به زمين افتادم و چشمانم كور شد.
پس صبح كردم در حالى كه نه مال داشتم نه عيال نه فرزند و نه بينايى
چشم.
10- سخنان عياض در مرگ فرزند خويش
در روايت است كه فرزند عياض بن عقبه فهرى وفات كرد وقتى كه او را در
قبر فرزند خود وارد شد مردى به او گفت: اگر چه سيد لشكر بودى ولى براى رضاى خدا
صبر كن و او را به حساب خدا بگذار.
عياض گفت: چرا چنين نكنم در حالى كه ديروز زينت زندگى دنيا بود و
امروز از باقيات صالحات مىباشد.
11- گفتار حكيمانه فضيل در مرگ فرزند خود
ابو على رازى مىگويد: من با فضيل بن عياض مدت سى سال رفاقت و
همنشينى داشتم و در اين مدت هيچ گاه او را در حال خنده و تبسم نديدم مگر روزى كه
فرزندش على وفات كرد. در آن روز خندان بود علتش را از او پرسيدم گفت: هر كارى را
كه خداوند متعال دوست بدارد من هم دوست مىدارم.
نام کتاب : آرامبخش دل داغديدگان (ترجمه مُسكّن الفؤاد شهيد ثاني) نویسنده : جناتي، حسين جلد : 1 صفحه : 150