نام کتاب : مفردات نهج البلاغه نویسنده : قرشی، سید علی اکبر جلد : 2 صفحه : 1008
مردم به
چهار صنف فرموده: «و منهم» المصلت بسيفه... قد اشرط
نفسه و اوبق دينه لحطام ينتهزه او مقنب يقوده او منبر يفرعه» خ 32 74، بعضى
از آنها طالب حكومت است كه شمشيرش را كشيده، خودش را براى شرّ (يا بدبختى) آماده
كرده و نفسش را به هلاكت انداخته تا حطامى از دنيا به چنگ آورد يا گروهى از اسبان
را براند و فخر فروشد و يا به منبرى بالا رود
انبار
شهرى بود
در كرانه شرقى رودخانه فرات چنانكه «هيت» شهرى بود در كرانه غربى آن، اين كلمه فقط
يك دفعه در «نهج» آمده است، آنگاه كه سفيان بن عوف از قبيله بنى غامد از طرف
معاويه به شهر انبار شبيخون زد و فرماندار آنجا حسّان بن حسان بكرى را شهيد نمود،
اما صلوات الله عليه فرمود: «و هذا اخو غامد و قد وردت
خيله الانبار و قد قتل حسّان بن حسّان البكرى و ازال خيلكم عن مسالحها...»
خ 27 69، اين برادر غامد است كه سواران او وارد «انبار» شده و حسان را شهيد كرده و
نيروهاى شما را از مرزتان عقب رانده است
نبز
بد لقب
دادن.
«نبزه
بكذا: لقبّه به»
آن در
القاب قبيح شايع است، تنابز: تعاير و تداعى به القاب بد است آن فقط يكبار در «نهج»
يافته است كه در اوصاف متقين به همّام فرمود: «و لا
ينسى ما ذكّر و لا ينابز بالالقاب و لا يضّار بالجار...» خ 193 306، آنچه
تذكر داده شده را فراموش نمىكند، القاب بد به مردم نمىدهد، همسايه را اذيت
نمىكند
نبع
جوشيدن
آب از چشمه.:
«نبع
الماء نبعا: خرج من العين»
ينبوع:
چشمه و جدول پر آب، جمع آن ينابيع است، آن به صيغه مفرد و جمع هشت بار در «نهج»
آمده است.
گوئى
درباره معاويه و اتباع او فرموده: «حاول القوم اطفاء
نور الله من مصباحه و سدّ فوّاره من ينبوعه وجد حوابينى و بينهم...» خ 162
232، قوم خواستند نور خدا را از چراغش خاموش كنند و فوران آنرا از چشمهاش ببندند،
و ميان من و خودشان آب را با «وبا» خلط كردند، درباره قرآن فرموده: «و فيه ربيع القلب و ينابيع العلم و ما للقلب جلاء غيره» خ
176 254
نام کتاب : مفردات نهج البلاغه نویسنده : قرشی، سید علی اکبر جلد : 2 صفحه : 1008